فهرست مطالب
اگر شما هم به دنبال پیدا کردن راز موفقیت هستید و همچنان راهی را پیدا نکرده اید پیشنهاد میکنیم این مقاله را که با استناد بر کناب ای کاش 20 ساله بودم بخوانید.
یکی بخر، دوتا ببر!
اگر به شما پنج دلار پول و دو ساعت وقت بدهند و بخواهند با این سرمایهی محدود و زمان اندک پول در بیاورید چه میکنید؟ من این تمرین را در یکی از کلاسهایم در دانشگاه استنفورد به دانشجویانم دادم. پاکتی را حاوی پنج دلار سرمایهی اولیه در اختیارشان گذاشتم. تاکید کردم برای تصمیمگیری و برنامه ریزی هر چقدر که مایل هستند وقت بگذارند؛ اما به محض بازکردن پاکت تنها دو ساعت وقت دارند برای کسب درآمد تلاش کنند. در روز دوشنبه، هر تیم سه دقیقه وقت داشت نتیجهی پروژهاش را در کلاس توضیح دهد.
این تمرین اعضای تیم را ترغیب میکرد فرصتها را شناسایی کرده، مفروضات را به چالش کشیده و با توسل به ذهن خلاقانه خویش و کمترین منابع و امکانات کارآفرینی کنند. شما اگر به جای آنان بودید چه میکردید؟ بد نیست بدانید تیمی که بیشترین پول را به دست آورد از پنج دلار سرمایهی اولیه استفاده نکرد، افراد تیم به این نتیجه رسیدند که استفاده از این سرمایه اندک، نحوهی برخورد با مسایل را محدود میکند. برای ارزیابی این مساله در طیفی فراگیر و گسترده از خود پرسیدند: «چگونه میتوانیم با دست خالی و یا با کمترین بضاعت پول درآوریم؟» من در نخستین جلسه به آنان گوشزد کردم که ذهن باید دانش و آگاهیهایی گسترش یابنده به دست آورده تا بتواند آنچه را که مورد نیاز آدمی است و باید تولید شود فراهم سازد. به همین دلیل با توصیه من نخست ذهنشان را از انبارسازی پیشفرضها و الگوهای قدیمی و بازدارنده که در ژرفای وجودشان ریشه دوانده بود آزاد ساختند سپس در پرتوی استعداد و اندیشهی خلاق خود به شناسایی مسایلی پرداختند که سالها دامنگیر افراد بود و هیچکس تا به حال ریشه یابیشان نکرده بود. تیمهای برنده پس از شناسایی و رفع موانع توانستند بیش از 600 دلار سود کنند.
راز موفقیت چشمگیرشان چه بود؟ آنها برای کسب معاش با اتکا به قوه خلاقانه خویش کوشیدند مرزهای جدیدی را درنوردند و کارهای تازه و نوظهور انجام دهند. به طور مثال یک گروه مشکل متداول صفهای طویل و خسته کننده را که روزهای تعطیل پشت در رستورانها تشکیل میشد شناسایی کرد و تصمیم گرفت با کمک به افرادی که مایل نبودند در این صف بایستند پول درآورند. به همین دلیل اعضای تیم با تشکیل گروههای دو نفره در چند رستوران مختلف، نوبت رزرو کردند و وقتی نوبتشان نزدیک میشد، آن را به قیمت 20 دلار میفروختند.
تیم دوم با استقرار دکهای در جلوی سالن اجتماعات دانشگاه به دوچرخه سواران عبوری پیشنهاد میکردند که باد لاستیک دوچرخهشان را رایگان کنترل کنند و اگر لاستیکها به باد بیشتری نیاز داشت در ازای دریافت یک دلار این کار را انجام دهند؛ گرچه تنظیم باد لاستیکهای دوچرخه، کاری پیش پا افتاده بود و دوچرخه سواران میتوانستند در آن حوالی این خدمت را رایگان دریافت کنند با این وجود معلوم شد که سرویس دهیشان بسیار مفید و رضایتبخش است. دانشجویان با گذشت یک ساعت از مدت دو ساعتهشان تصمیم گرفتند که از گفتن قیمت ثابت یک دلار خودداری کرده و میزان دستمزد را به عهده مشتری بگذارند. با این ابتکار، درآمدشان سیر صعودی پیدا کرد؛ زیرا عدم تعیین مبلغ خاص فروتنیشان تلقی میشد و مراجعه کنندگان را برمیانگیخت مبلغ بیشتری بپردازند. یکی از گروهها هم تعدادی چتر تهیه کرد تا آنها را در روزهای بارانی به اهالی سانفرانسیسکو بفروشد؛ اما از بخت بد هوا در تمام روزهای هفته آفتابی شد و چترها روی دستشان ماند.
من «تمرین پنج دلاری» را یک موفقیت آموزشی بزرگ به شمار آوردم زیرا به دانشجویان بخت آن را داد تا همه چیز را از منظر ابتکار و نوآوری ببینند؛ البته از جهتی انتظارم را برآورده نکرد؛ زیرا هیچگاه نمیخواستم این مفهوم را به دانشجویان منتقل کنم که کارآفرینی تنها با سود مالی ارزیابی میشود.
فرصتها حد و مرزی ندارند. کافی است در هر مکان به دور و اطرافتان نظری بیفکنید و مسایلی را که چشم انتظار حل و فصل هستند شناسایی کنید. صرف نظر از ابعاد هر مساله راههای خلاقانهای وجود دارد که به شما امکان میدهد با توسل به منابع و ابزارهایی که از پیش در دسترستان است آنها را حل و فصل کنید. وقتی با مشکلی رو به رو هستید، در واقع فرصتها پا به پای شما حرکت میکنند تا به سادگی به چنگشان آورید و شما بیشتر اوقات ندانسته دست رد به سینهشان میزنید. بر این اساس کارآفرین فردی است که گوش به زنگ برخورد با مسائل است تا از دل آن، فرصتها را بیرون بکشد سپس با یافتن راههای خلاقانه از این فرصتها در جهت تحقق اهدافش سود ببرد. ما اغلب مشکلات را بسیار دشوارتر از آنچه هست برآورد میکنیم. وقتی چالشی ساده مانند کسب درآمد در دو ساعت مطرح میشود بسیاری از افراد تحت تاثیر اندیشههای منفی که برحسب عادت از سرشان میگذرد و برنامه ریزیهایی که از سالهای اولیه حیات در ذهنشان ثبت و ضبط شده، پاسخهای مشابه و معمول ارائه میکنند. هرگز درصدد نیستند افقهای تازهای را به روی دیدگاههای خود بگشایند و درباره مسایل از زوایای مختلف و جهات گوناگون تعمق کنند.
سیرک وارونه!
چرا بسیاری از ما در زندگی روزمرهمان موانع را فرصت به شمار نمیآوریم؟ چرا گروه هایی که پیش از این به آنها اشاره شد برای غلبه بر محدودیتهای ذهنیشان محتاج تکالیف درسی بودند؟ اصولا هیچگونه محدودیتی برای آنچه میتوانیم باشیم، عمل کنیم و فراهم آوریم وجود ندارد. محدودیت صرفا زاییدهی باورهای نادرست است. از بدو تولد در گوشمان زمزمه کردهاند هنگام برخورد با مشکلات ناله و گلایه سر داده و از رویارویی با آنها بپرهیزیم. شاید بتوان گفت که نگرش درست بزرگترین عاملی است که میتواند ما را در تحقق اهداف و رویاهایمان یاری کند. مطالعهی زندگی نوع آوران واقعی گواه بر این مدعاست که آنان هنگام برخورد با موانع بر تمام مفروضات از پیش تعریف شده در ذهنشان خط بطلان کشیده و مستقیم و بیواسطه با آنها مقابله کردند.
من در تمرین دیگری قصد دارم آنان را برانگیزم تا به مسایل زندگی از زاویهای متفاوت بنگرند. برای این منظور از ایشان تقاضا میکنم پس از تعیین مشکلی خاص شیئی را به صورت اتفاقی در دور و اطرافشان انتخاب کنند آنگاه ببینند چگونه ممکن است آن شی در رفع آن مشکل یاریشان کند. البته من هرگز دربارهی اینکه کدام شی را انتخاب کنند و یا چه اندازه ممکن است مشکلشان برطرف شود اظهار نظر نمیکنم با وجود این، آنان در بیشتر موارد قادرند راهی برای استفاده از آن اشیای اتفاقی، که به ظاهر با مسائلشان هیچ ارتباطی ندارد، پیدا کنند. برای مثال بانوی جوانی که قصد داشت از آپارتمانی به آپارتمان دیگر نقل مکان کند و نمیدانست چگونه یک دست مبل را که تنها اثاثیه سنگین او بود، به آپارتمان جدید ببرد و قصد داشت در صورت نیافتن راهی برای انجام این کار، آن را در آپارتمان قدیمیاش رها کند؛ اما در حال وارسی کردن فضای داخلی آپارتمانش ناگهان چشمش به یک جعبه نوشابه افتاد که از ضیافت چند هفته پیش بهجا مانده بود پس از چند لحظه، فکر بکری به سرش زد. او سراغ کامپیوترش رفت و در خبرنامه مجازی محلهشان متنی با این مضمون که هرکس اثاثیه او را به آپارتمان جدیدش منتقل کند یک جعبه نوشابه رایگان دریافت میکند. ظرف چند دقیقه مبلمانش جا به جا شد. در این سناریو یک جعبه نوشابه که در گوشهای در آپارتمان خاک میخورد به اندازه پول رایج ارزش پیدا کرد. این قابلیت و تحرک چگونه به وجود آمد؟ تنها به این دلیل که این بانوی جوان به مشکل خود از چشماندازی متفاوت نگاه کرد.
نخستین گام برای رفع هر مشکل بزرگ آن است که به دقت آن را ارزیابی کرده و از کم و کیف آن به طور کامل آگاه شوید. این کار که در دنیای طراحی محصول «نیازیابی» نامیده میشود، مهارتی است اکتسابی و هنری است آموختنی. کلید نیازیابی، شناسایی نارساییها و تلاش برای رفع آنها است. ممکن است این نارسایی درباره نحوهی استفاده مردم از محصولی خاص و یا وضعیت سرویس دهی شرکت تولید کننده و یا اخلاق و رفتار کارکنان آن شرکت باشد.
من در کلاسم همواره با استفاده از «سیرک وارونه» به دانشجویان بخت آن را میدهم تا با به چالش کشیدن مفروضات نهفته در ذهنشان، مهارتشان را ارتقا دهند. ماجرا به دههی 1980 باز میگردد زمانی که بازار سیرک از رونق افتاد و نمایش هایش تکراری و قابل پیشبینی بود. تماشاچیان روز به روز کم میشدند و دستاندرکاران سیرک برای جلب توجه مردم و گرم کردن بازار راکدشان با حیوانات رفتار بدی داشتند. به هر حال هیچکس به فکر راهاندازی یک سیرک جدید نبود. با وجود این فردی به نام گای لیبرته، بازیگر دوره گرد کانادایی، تصمیم گرفت با راهاندازی سیرکی وارونه پیش فرضهای عموم مردم دربارهی سیرک را به چالش کشیده و این صنعت رو به زوال را احیا کند.
من در کلاس پس از به نمایش گذاشتن فیلم در سیرک (At the circus) محصول برادران مارکس، از دانشجویانم تقاضا میکنم تمام پیش فرضهایشان را دربارهی سیرک سنتی به بادهی فراموشی بسپارند: چادرهای بزرگ، حیوانات، بلیتهای ارزان و غیره. آنگاه از آنان تقاضا میکنم تمام این چیزها را وارونه کنند و یا به عبارتی خلاف اوضاع و شرایط فوق را متصور شوند: چادرهای کوچک، بلیتهای گران، بدون هیچ حیوان و غیره.
سپس از آنان میپرسم کدامیک از عناصر سیرک سنتی را مایل هستند نگه دارند، و کدامیک را عوض کنند. نتیجه این تمرین سیرکی با اوضاع و موقعیت کاملا متفاوت خواهند بود. به مجرد اینکه این تمرین را با صنعت سیرک انجام دادیم، کاربرد آن در سایر صنایع، موسسهها و رویدادها نظیر رستورانها، هتلها، نهادهای آموزشی تسهیل و آسان شد. شما نیز به مجرد کسب این مهارت میتوانید جنبههای مختلف کار و زندگیتان را از نو ارزیابی کنید. مشروط به اینکه با اختصاص وقت تمام فرضیات برنامهریزی شده در ذهنتان را شناسایی کنید و این کاری به غایت دشوار است؛ زیرا ما چنان با مفروضات ذهن خویش اخت و مانوس هستیم که درباره درستی و حقانیتشان کمترین تردیدی نداریم به همین دلیل باید مفروضات نهفته در ذهن را یک به یک بررسی کرد و با جدیت فراوان زواید را از آن زدود و از زاویهای متفاوت به هر موضوع نگریست.
بعضی افراد در شناسایی و به چالش کشیدن مفروضات مهارتی چشمگیر دارند به همین دلیل هنگام جستجو برای یافتن راه حلهای خلاقانهی مسایل به ظاهر نا ممکن، محدودیت هایی را که عموم مردم معقول و متعارف تلقیاش میکنند زیر سوال میبرند؛ طرحهایی را به عهده میگیرید که برای دیگران سنگین و یا ناممکن است؛ تصمیمهایی اتخاذ می کنند که افراطی به نظر میرسد و سرانجام راهی در پیش میگیرند که آنان را به قلمروهای مجهول و ناشناخته هدایت میکند و ما اغلب با ترس و تعجب نظارهگرشان هستیم و نگرانیم مبادا متاثر از ماجراجوییشان از ایشان تبعیت کنیم.
گای کاواسکی نویسندهی مشهور میگوید: «به جای تلاش برای کسب درآمد بیشتر به مفهوم و محتوای زندگیتان بیفزایید.» اگر بکوشید مسایل را با روشهای خلاقانه حل و فصل کنید بیشتر پول عایدتان میشود تا زمانی که صرفا به قصد کسب درآمد بیشتر تلاش میکنید. اگر فقط کسب درآمد را هدف قرار دهید ممکن است از هر دو باز بمانید یعنی نه پول درآورید و نه به ارزش و محتوای زندگیتان بیفزایید.
مشکلات بیحد و مرز زندگی پیوسته چشم انتظارند تا فردی با افکار نوظهور و ابتکاری قفلهای بسته و ناگشوده را باز کرده و از قید و بند رهایشان سازد. البته این کار مستلزم هشیاری، کار تیمی منسجم، برنامهریزی، تمایل به یادگیری از شکست و حل و فصل خلاقانه مسایل است؛ اما در این میان اعتقاد به این واقعیت که تمام مشکلها حل شدنی است مهمترین عامل به شمار می آید.
از چاقی بمیرید یا در قطب جنوب مایو بپوشید!
یکی از موانعی که ما را از انجام کارهای به ظاهر «ناممکن» باز میدارد و از توان، شادابی و شگفتیهای زندگی دور میکند ترس از گفته دیگران است. به محض اینکه بخواهید برای رونق بخشیدن به بخشهای بیرونق و راکد زندگیتان دست از محافظهکاری برداشته و کاری متفاوت و ابتکاری بکنید بعضی افراد آن را ناممکن تلقی کرده و شما را به حراست از موقعیت کنونیتان دعوت میکنند. مقابله با موانع بزرگ نه تنها دشوار است، بلکه به محض ورود به میدان عمل چشم پوشیدن از راهکارهای معمول و قدیمی برای غلبه بر مشکلات نیز همان اندازه سخت میباشد. در چنین شرایطی باید بعضی هنجارها را نادیده بگیرید. مثال زیر مقصودم را کاملا روشن میکند:
نخست مشکلی را پیدا کنید که با گروه خاصی در ارتباط است. این گروه میتواند مدیران خدمات عمومی نظیر آب و یا برق باشد که یکی از مسایل مهمشان ترغیب مردم به صرفه جویی در مصرف انرژی است یا گروهی از تئاتر که مشکلشان جذب تماشاچیان بیشتر است. در مرحله بعد این گروه را به زیر گروههای کوچک تقسیم کنید و از هریک از آنان بخواهید بهترین و بدترین راه حل را برای رفع این معضل پیدا کند. هر ایدهای که به اعتقاد افراد تیم مشکل را به بهترین وجه حل کند، بهترین ایده تلقی میشود و بدترین ایده آن است که غیر موثر و ناکارآمد بوده و به مشکل دامن بزند. وقتی کار گروهها تمام شد، آنان باید ایدههایشان را اعم از بهترین و بدترین روی تکه کاغذهایی که تحت این عناوین آماده شده بنویسند. من در کلاس درس همه کاغذها را جمع آوری و کاغذهای حاوی «بهترین» ایدهها را پاره میکنم. این کار موجب خشم و حیرت دانشجویان میشود؛ زیرا پس از آن همه صرف وقت و تلاش برای آفرینش ایدههای عالی آنها را جلوی چشمشان ریزریز میکنم سپس کاغذهای حاوی «بدترین» ایدهها را بین دانشجویان توزیع میکنم.
به این ترتیب هر گروه قطعه کاغذی در اختیار دارد که گروههای دیگر تصور میکنند بدترین ایده است سپس از آنان میخواهم که ایدههای بد را به ایدههای خوب، کامل و تمام عیار مبدل کنند. دانشجویان به ایدههای بد روی میزشان دقیق می شوند و پس از لحظاتی نتیجه میگیرند که این ایدهها چندان هم بد نیست حتی اغلبشان این باور میرسند که بسیار عالی و اثر بخش است. اغلب پس از لحظاتی چند دانشجو به اتفاق میگویند: «ببینید، این فکر خیلی خوب است!»
وقتی این تمرین را با سازمان برق انجام دادم، یکی از «بدترین» ایدهها برای صرفه جویی در مصرف انرژی این بود که به هر خانوادهای متناسب با تعداد افراد، سهمیه انرژی تخصیص داده شود و در صورت استفاده بیشتر از سهمیه جریمه تعلق گیرد. دستاندرکاران سازمان برق این ایده را ابلهانه خواندند. گروه دریافت کننده این ایده، پس از کمی بررسی و تعدیل آن را به ایدههای خوب و فوق العاده مبدل کرد؛ به این صورت که خانوادههایی که مصرفشان کمتر از سهمیه تعیین شده است از دریافت قبض برق و پرداخت هزینه در نوبت بعد معاف شوند.
تعداد پیشنهادهای مربوط به بدترین ایده تجاری بسیار بود. یکی از گروهها پیشنهاد کرد در قطب جنوب که مملو از یخ و برف است، مایو بفروشیم؛ گروه دیگر گفت با تاسیس یک رستوران به مشتریان «سوشی سوسک» عرضه میکنیم. گروه بعدی پیشنهاد کرد نمایشگاهی با موضوع سکته قلبی دایر نمایم. در هریک از موارد، ایدههای بد به افکار و آرمانهای بسیار جالب تبدیل شدند، که واقعاً شایان توجه بسیار است؛ به طور مثال گروهی که ایده فروش مایو در قطب جنوب را مطرح کرده بود سرانجام تصمیم گرفت افرادی را که مایل بودند لاغر و خوش هیکل شوند به سفری تا قطب جنوب ببرد زیرا تا پایان این سفر سخت و مشقت بار همه لاغر میشدند و مایوهایی که قرار بود عرضه شود اندازهشان میشد. شعار تبلیغاتی این بود: «از چاقی بمیرید و یا در قطب جنوب مایو بپوشید.» گروهی که پیشنهاد کرد سوشی سوسک بفروشد به این نتیجه رسید که با دایر کردن رستورانی انواع سوشی را به اشکال مختلف عرضه کند. منتها به جای محتویات سوشی سوسک از موادغذایی سالم استفاده نماید. آنان امیدوار بودند که این کار ابتکاری مشتریان ماجراجو را به سویشان جذب میکند. گروهی که مقرر شدند روی ایدهی نمایشگاه سکته قلبی کار کند تصمیم گرفت موزهای را با عنوان: «تندرست زیستن و داروهای پیشگیرانه» دایر کند. تمام گروهها با استفاده از انواع روشهای تبلیغاتی اهدافشان را به اطلاع عموم رساندند. این تمرینات افقهای تازهای را به روی دیدگاههای افراد میگشاید تا در سایهی آن گزینههای مختلف را سبک و سنگین کرده و کارآمدترین راه حل را برگزینند زیرا این واقعیت را اثبات میکند که بیشتر افکار و ایدهها، ولو اینکه در وهله نخست ابلهانه به نظر آیند، سرنخی را برای دستیابی به ایدههای مفید و اثر بخش به دست میدهند به علاوه، بر این پندار باطل که طرحها و ایدهها خوب یا بد هستند خط بطلان کشیده و نشان میدهد که با چارچوب ذهنی درست میتوان به ایدهها و یا موقعیتها، خواه خوب و یا بد، دقیق شد و از آنها نکتههای ارزشمند آموخت.
پاتریشیا رایان مدسون در کتابی تحت عنوان پیشرفت عقل تمرین جالبی را بر مبنای دو ایده زیر طراحی کرده است: نخست فرض کنید که چیزی به نام ایدهی بد وجود ندارد، و دوم بکوشید روی افکار و ایدههای دیگران کار کنید. در این تمرین شما افرادی را به گروههای دو نفره تقسیم میکنید. یکی از دونفر باید ضیافتی را تدارک دیده و پیشنهادی را با طرف مقابل درمیان بگذارد. و نفر دوم باید به هرپیشنهاد نه بگوید و اضافه کند که چرا نمیتواند آن را بپذیرد.
به طور کلی فکری درباره گسستن از روشهای معمول و مترادف حل مسائل است. باید آزادانه و از جمیع جهات افکار و ایدههایتان را بررسی کنید و اجازه ندهید نگرشهای کهنه و منسوخ گذشته بر ذهنتان حاکم شود. گاه لازم است یک ایده را ببینید و یا آن را از درون به بیرون ملاحظه کنید.
این نکته را ازیاد نبرید که برای آفرینش هر ایده باید درباره طیف وسیعی از احتمالات کندو کاو کنید طرح ایدههای جسورانه و نامتعارف نه تنها هزینهای ندارد، بلکه لازم نیست نسبت به انجام آن تعهدی به گردن بگیرید. تنها کافی است که با گسستن از پیش فرضهایتان جهان را با قوانینی کاملا متفاوت و بدون محدودیت نظاره کنید. بسیارسی از قوانین را میتوان شکست. این ایده از عبارت مشهور«اجازه نگیرید، به جای این کار طلب بخشش کنید.» برداشت شده است.
این نکته را هم آویزه گوش کنید که با توسل به روشهای خلاقه میتوان راه میانبر زد و از موانعی که افراد به خاطر پیروی از روشهای معمول سالیان سال با آن مقابله میکنند گذشت.
بهتر است به جای تمرکز به انجام بسیاری از امور که باید انجام شود توجهتان را به چند مورد انگشت شمار که بر خلاف قانون است و نباید انجام شود معطوف کنید.
بین توصیه وقانون فرق است. بنابراین در مقام پیام گیرنده هشیارانه به سخنان دیگران گوش فراداده، حرفهایشان را غربال کنید و قوانین، توصیهها و مطالب ساختگی و جعلی را تفکیک نمایید.
راهی دیگر برای شکستن هنجارها آن است که نسبت به انتظاراتی که از خودتان دارید، ویا توقعاتی که دیگران از شما دارند بیتفاوت باشید.
چنانچه هنگام انجام هر کار ناگهان تغییر جهت داده و گام بعدی را با روشی غیر معمول و نامتعارف انجام دهید، با پدیدهای شگرف روبه رو خواهید شد. به هرحال بکوشید روشهای قدیمی و منسوخ را از بیخ وبن بر کنید. زیرا رویدادهای جالب زمانی اتفاق میافتد که برای جهشی غیرمنتظره آزمودن کاری متفاوت و به چالش کشیدن الگوهایی که دیگران برایتان ساختهاند آمادگی داشته باشید.
برای بیرون آمدن از چار دیواری امن و راحت زندگیتان ترس و واهمه نداشته باشید؛ بیدرنگ بر روی یک طرح یا ایده مهر «ناممکن» نزنید. بلعکس همواره از افکار و ایدههای نو و ابتکاری استقبال کنید.
لطفا کیف پولتان را بیرون آورید!
مردم دنیا به دو گروه تقسیم میشوند: نخست افرادی که نسبت به هدف، ایدهآل، آرمان، طرح و نقشهشان در تردید به سر میبرند و برای انجام آن محتاج توصیه و تجویز دیگرانند؛ و دوم، افرادی که در انتخاب عملشان آزادند و میخواهند به سویی بروند که خود میخواهند آنچه را که دوست دارند انجام دهند و همان چیزی بشوند که میهند بشوند.
راز موفقیت بعضی از افراد موفق در این است که به حرفهای احتمالی مردم توجه ندارند و هیچ تردیدی را در رسیدن به هدف مدنظرشان به دل راه نمیدهند و خودشان را شایسته بهترین مقام میدانند. زیرا وقتی خطر میکنیم و اوضاع و شرایط خویش را در معرض نابودی میبینیم برای گریز از مهلکه به نیروهای اصیلی پناه میبریم که در ما پنهانند؛ در نتیجه استعدادها، هوش و ابتکاراتی که در سالها در انتظار به ثمر رسیدنش بودیم در جدال با چالشها متبلور شده و به سطح میآیند.
افرادی که بر این باورند به جز مهارتهای کنونیشان قابلیت دیگری ندارند در چاردیواری مشخصی که برای خود متصور شدهاند محبوسند و هیچگاه برای کسب تجربههای نو و نقشهاش تازه آمادگی ندارند. بلعکس افرادی که به گسترش و پرورش و شکوفایی قابلیتهای خود، و تبدیل شدن به آنچه در باطن هستد اعتقاد دارند نه تنها از رویایی با خطر نمیهراسند؛ بلکه جویای تجربههای تازه هستند و برای از قوه به فعل رساندن قابلیتهایشان در رشتهای جدید و یا قلمرویی ناشناخته از هر حیث آمادگی دارند.
کیف پول نشانگر این واقعیت است که مشکلات ممکن است همه جا، حتی در کوله پشتی شما وجود داشته باشد. دوم، توصیف این قبیل مشکلات به تلاش زیادی نیاز ندارد. مردم به طور معمول از این که مشکلاتشان را با کسی در میان نهند خوشحال میشوند. سوم، هرچه بیشتر تمرین کنید سرعت عملتان در ارائه راه حل افزایش پیدا میکند.
چه خصوصیاتی سرشناسان را از سایر مردم جدا میکند؟ افرادی که قلههای موفقیت را فتح کردهاند سختتر از اطرافیانشان کار میکنند، از انرژی بیشتری بهرهمندند، و برای دستیابی به اهدافشان شور و انگیزه فراوانی دارند. در گذشته افراد برجسته ثروت و رفعتشان را از پدرانشان به ارث برده و از ثمرات کار و تلاش پدر و نیاکان خویش بهره میبردند. اما اینم قاعده در دنیای امروز کاربرد ندارد. البته افراد موفق در زمینههای مختلف خود ساخته بوده و در این راه، سختیها و مرارتهای فراوانی را متحمل شدهاند. اغلب مردم بر این باورند که موفقیت و تحول در انحصار عدهای قلیل است که از روز ازل گِل وجودشان را چنین سرشتهاند. حال آنکه محدودیت در کسب موفقیت و کامروایی و ثروت تنها ناشی از محدودیت ذهنی است و ما خود زمینهی آن را فراهم میکنیم.
اگر خواهان نقش مدیریت هستید، نخست باید خود را در این قالب ببینید و مجوز این کار را برای خویش صادر کنید. سپس در کمین یافتن نارساییهای شرکتتان باشید، خواستههایتان را با مسئولان بالادست در میان گذارید، برای استفاده از مهارتها و تجربیات خویش راهی جست وجو کنید، برای برداشتن نخستین گام آمادگی داشته باشید و به انجام کارهایی فراتر ار آنچه تا کنون انجام دادهاید مبادرت ورزید. چنانچه پیش از این گفته شد فرصتها همواره چشم به راه ما هستند تا به سراغشان برویم و از آنها بهره برداری کنیم. پس به جای اینکه دیگران از شما بخواهند از فلان فرصت استفاده کنید، در چنگ انداختن به آن لحظهای درنگ نکنید.
چاشنی اسرارآمیز دره سیلیکون!
شکست بخش مهم و تفکیک ناپذیر فرایند یادگیری است. بنابراین چنانچه قصد دارید استعدادهایی را در ژرفای باطنتان دست نخورده باقی مانده شکوفا کنید، و یا برای رونق بخشیدن به بخشهای بیرونق زندگیتان متقبل شوید آگاهی از نکته فوق یک ضرورت است. تجربه یکی از معیارهایی است که هنگام استخدام افراد مورد توجه قرار میگیرد. اما فرد مجرب کسی است که به جز دستاوردهای موفقیت آمیز، بارها طعم شکست را نیز چشیده باشد. شکست ضمن اینکه فرصتی است برای یادگیری، این احتمال را که دیگر بار مرتکب آن خطا نشویم نیز افزایش میدهد. همچنین شکست نمایانگر این نکته است که شما برای بسط و گسترش مهارتهایتان از آمدن به میدان کرزار زندگی و مقابله با موانع ترس و واهمه ندارید. برخورد با موانع انسان را آبدیده میکند و به شخصیت او قوام و استحکام میبخشد.
میل به خطر کردن و واکنش افراد نسبت به شکست در سراسر جهان متفاوت است. در بعضی فرهنگها برخورد مردم با فرد شکست خورده آنقدر آزاردهنده است که افراد تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند از «چارچوب امن و راحت» زندگیشان پا فراتر نهاده و متقبل خطر شوند. در بعضی دیگر از نقاط جهان فردی که چند بار شکست را تجربه میکند باید نام جدیدی برای خود برگزیند تا اهریمن شکست برای همیشه از زندگیش رخت بربندد.
شکست سرآغاز یادگیری است. کودک نوپایی را در نظر بگیرید که میخواهد راه رفتن را بیاموزد. نخست سینه خیز میرود. سپس برای ایستادن تلاش میکند، زمین میخورد، میایستد باز هم زمین میخورد تا سرانجام میتواند مثل بزرگترها راه برود.
شما تنها زمانی میتوانید مطلبی را به بهترین شیوهی ممکن بیاموزید که در جریان این فرایند شکست را به اندازهی موفقیت تجربه کنید. تقریبا ناممکن است کاری را بدون آن که خودتان انجامش دهید یاد بگیرید؛ باید زمین بخورید، برخیزید، باز هم زمین بخورید تا چگونگی انجام آن را بیاموزید.
بعضی اوقات رها کردن یک هدف یا فعالیت خاص فوقالعاده نیرو بخش و راه گشاست. فراموش نکنید که شما در انتخاب عمل از هر حیث آزاد هستید. میتوانید هر وقت که بخواهید از کاری که به آن اشتغال دارید دست بکشید. به هر تقدیر اگر دل در گروی کارتان ندارید، دیر یا زود انرژی و نیروی تحرکتان به رکورد کشیده شده و کیفیت کارتان به شدت پایین میآید.
از سالهای اولیهی حیات به ما آموختهاند که رهاکردن حرفه ویا به قولی عقب نشینی از کار حاکی از ضعف است. حال آنکه در بعضی موارد درست عکس این استدلال درست میباشد. گاه کناره گیری یک ضرورت و یکی از ارکان موفقیت محسوب میشود. زیرا به شما امکان میدهد ضمن پاک کردن لوح ضمیرتان از نارساییها و دغدغهها، جهت گیری تازهای را در زندگیتان آغاز کرده و با نشاط و سبک بار در جهت تحقق آن گام بردارید. و اگر برای ارزیابی تحلیل آنچه اتفاق افتاده وقت بگذارید از نقاط ضعف و میزان فصایل و رذایل خویش آگاه شده و رها کردن حرفهتان میتواند به یک تجربهی یادگیری گرانبها مبدل میشود.
طرحها و نقشههای بزرگ تنها در سایه تقلا و تکاپو به دستاوردی موفقیتآمیز مبدل میشوند. اما تشخیص این نکته که تا چه وقت با یک مشکل دست و پنجه نرم کنیم، و چه وقت از آن صرف نظر نماییم کاری به غایت دشوار است. همه میدانیم که استقامت و پشتکار صفتی بزرگ و تعیین کننده است.
ژل پنچینا میگوید: «اگر تکهای چوب خیس را به بنزین آغشته کنید، تنها تکهای چوب خیس در اختیار خواهد داشت. اما اگر همین مقدار بنزین را روی آتشی کوچک و بیرمق بریزید به شعلهای بزرگ و سوزان مبدل خواهد شد.» بر این اساس اگر وقت و نیروی خویش را به کاری مستعد و بالقوه اختصاص دهید دستاوردی چشمگیر و ارزشمند خواهید ستاند. و این یکی از بزرگترین چالشهای زندگی است.
تردیدی نیست که برای تحقق اهدافتان هر چه نیرومندتر به جلو گام بردارید احتمال موفقیتتان بیشتر میشود. با وجود این بعضی کارها، صرف نظر از اینکه چقدر وقت و انرژی به آن اختصاص میدهید هرگز فرجامی خوش و فرخنده نخواهد داشت. لابد میپرسید که راه حل این معما چیست و چگونه میتوان از این تنگنا به سلامت گذشت؟ علمیترین پاسخی که برای این پرسش یافتهام این است: به نیروی شهودی ویا حس ششمتان متوسل شوید. برای این منظور باید پیوسته در کمین یاشید تا ندایی به صورت یک «طنین» در آگاهیتان ظهور کند و یا احساس و ادراکی ناگهانی که گویی پردهای از روی هشیاریتان برداشته میشود به شما بگوید که والاترین خیر و صلاحتان چیست. باید در مکانی آرام و ساکت با خود خلوت کنید و از خود بپرسید که آیا میتوانید با ثبات و ایستادگی موجبات این هدف را میسر ساخته و بر تمام موانعی که در برابرتان قد علم خواهد کرد و مسیر دیگری را در پیش گیرید.
افرادی که آرزومند غنی ساختن دانش و تجربه خویشند و اوقاتشان را به کارهای خلاقه اختصاص میدهند نیک میدانند که ناملایمات و سختیها تماما برای تیز کردن ابزار روحی ما در پیکار با دشواریهاست. براین اساس شکست را باید مرحلهی طبیعی فرایندی خلاقه به حساب آورد و برای رویایی با آن آماده بود.
به تجربه دریافتهایم که شکست اجتنابناپذیر است و موفقیت از آن کسی است که به جای فرار از گلوله، جراحات ناشی از آن را التیام میبخشد.
هرچه بیشتر شانس خود را امتحان کنی، احتمال موفقیت تو بیشتر میشود.» آری، وضعیت زندگی به خودی خود تغییر نمیکند. اگر پیوسته دست به عمل بزنید، نتایج اقدامات را پیوسته بسنجید، و خواستههایتان را به وسواسی دائمی تبدیل مبدل کنید خیلی زودتر از آنچه تصورش را میکنید بخت و اقبال به سراغتان آمده و دروازه ثروت و کامیابی را به روی خود خواهید گشود. بلعکس اگر در گوشه امن و راحت زندگیتان لم بدهید و ببینید دست روزگار چه سرنوشتی برایتان تدارک دیده شانس نیز از شما روی برخواهد گرداند و در زمینههای گوناگون زندگی در جا خواهید زد.
پیروزی، محصول تلاش بیوقفه، عزم راسخ و مقاومت در برابر شکستهای پی درپی است. جملهای که ذکر شد به این نکته تاکید میکند که: مسیر موفقیت پر فراز و نشیب است. چه بسا لازم باشد روزها و شبهای غمانگیزی را پشت سر گذارید و مرارتها و مشقات فراوانی را متحمل شوید.
مایکل دیرینگ با نموداری ساده، موفقیت شغلی را بر حسب زمان به روشنی تحلیل میکند. در این نمودار محور ایکس نمایانگر زمان و محور ایگرگ بیانگر موفقیت است. اغلب مردم براین باورند که منحنی موفقیت باید پیوسته به طرف بالا رفته و متناسب با گذشت زمان به طرف راست میل پیدا کند. در صورتی که این توقع بسیار غیرواقع بینانه و محدود کننده است. چنانچه سیر موفقیت افراد برجسته و شاخص را با این مقیاس بسنجید خطوط صعودی و نزولی زیادی را به وضوح خواهید دید. البته با مشاهدهی این منحنی در یک فاصلهی زمانی طولانی متوجه میشوید که منحنی موفقیت افراد، در مجموع، صعودی است و به طرف سمت راست میل پیدا میکند. بنابراین وقتی در سیر نزولی به سر میبرید از این نکته غافل نشوید که افت موقتی راه را برای اوج گیری بعدی هموار میکند. به علاوه شیب صعودی پس از هر دوره شیب نزولی بسیار تیزتر است. با این حساب دستاوردهای شما هنگام خطر کردن خیلی بیشتر از زمانی است که در مسیری صاف و از پیش تعیین شده گام بر میدارید.
به اعتقاد کارول بارتر ، مدیر عامل سابق آتودسک، پیشرفت شغلی مثل بالا رفتن از نردبان « دوبعدی » نیست، بیشتر شبیه بالا رفتن از هرم « سه بعدی » است. سطوح جانبی هرم به شما امکان میدهد پایهی تجربیات خویش را پی ریزی کنید. شاید به نظر نیاید که به سرعت به سوی قلهی توفیق گام بر میدارید و ندانید که شالودهی مهارتها و تجربیات خویش را، که بعدها به میزان ارزشمندی آن پی خواهید برد بنیان مینهید.
زندگی افراد موفق مملو از شکستها و نامرادیها و فراز و نشیب هاست. با وجود این آنان با سماجت و مدامت از درون دشواریها به سلامت گذر میکنند و هر سنگ مانع را به پلهای برای صعود مبدل میسازند. مسیری که پیروزمندان برروی آن گام بر میدارند بتنی نیست؛ از جنس لاستیک است. هربار که زمین میخورند کمی در آن فرورفته و با ارتفاع بیشتری بالا میجهند و فرصتی دیگر را به چنگ میاندازند.
شکست به طور قطع پدیدهای خوشایند نیست. به همین دلیل همه مایلند دربارهی موفقیتهایشان گفتگو کنند. باوجود این شکست فرصتی است در جامعهی مجهول و مبدل که شما را بر میانگیزد اهداف و اولویتها را از نو ارزیابی کرده، و سریعتر از زمانی که موفقیتها را پی در پی تجربه میکردید به جلو گام بردارید.
هنگام تحلیل موقعیتی مخاطره آمیز بسیار مهم است که دستاوردهای احتمالی را تعریف و احتمال تحقق هریک را بررسی کنید و سپس برای هر احتمالی نقشهای کامل تنظیم نمایید. برای اینکه به حد اعلای توانایی خود برسید و شخصیت واقعیتان را بروز دهید ضرورت دارد با مخاطره جوییهای بیشتر، جویای دستاوردهای بزرگتر باشید. شما هنگام تصمیم گیری باید احتمال وقوع بدترین و بهترین سناریوها را متصور شوید و در حالی که برای هر رخدادی آماده هستید دل به دریا بزنید و برای مواجهه با خطر آماده شوید. گاه برخلاف تصورات شما تصمیمات خوب و سنجیدهای که دامنهی ریسک آن به دقت ارزیابی شده به نتایج خوب و ارزنده منجر نمیشود.
اگر ریسک کردید و با ناکامی مواجه شدید فراموش نکنید که این شکست ناشی از کیفیات و ممیزات درونیتان نیست؛ از عوامل بیرونی تأثیر میپذیرد. این نگرش به شما امکان میدهد برخیزید و دوباره در میدان کارزار زندگی جد و جهد کنید. جف هاکینز میگوید:« شما شرکتتان نیستید، محصولتان نیستید، بنابراین اگر با ناکامی مواجه شدید، آن را به استعدادها و قابلیتهایتان نسبت ندهید. شرکت شما و یا محصولی که تولید میکنید ممکن است شکست بخورد؛ اما شما بازنده نیستید.» بار دیگر به این نکته اشاره میکنیم که شکست جزء تفکیک ناپذیر فرایند یادگیری است.
مهندسی فقط برای دختران است!
شور و انگیزه تنها نقطهی آغاز است، به اعتقاد من این ویژگی به تنهایی کفایت نمیکند. باید بدانید در چه زمینهای استعداد دارید و جهان قابلیت شما را چگونه ارزیابی میکند. اگر در آتش دستیابی به هدفی میسوزید که هیچ استعدادی در آن ندارید، تلاشتان برای تحقق آن نافرجام خواهد ماند و راه به جایی نخواهید برد. فرض کنید که شیفتهی بسکتبال هستید اما قدتان به اندازه کافی بلند نیست. حتی ممکن است برای انجام کاری بجز شور و انگیزه از استعداد قابل توجهی نیز بهره مند باشید اما برای آن رشته بازار خوبی وجود نداشته باشد. اما اگر در زمینهای خاص مستعد و علاقمند بوده و با بازاری گرم و پر جنب و جوش نیز مواجهاید همه چیز مهیاست تا قابلیتهایتان را از قوه به فعل درآورده و کسب و کار پر رونقی را آغاز کنید.
براین اساس چنانچه کاری پیدا کنید که ضمن آفرینش شور و انگیزه به استعدادتان نیز مجال شکوفایی داده و بر رونق بازارتان نیز بیفزاید نه تنها نیاز مالی شما مرتفع میشود، بلکه لذت جویی از زندگی را به بعد از ساعات اشتغال موکول نکرده و همیشه و در همه حال از زندگی ژرف، غنی و پرمعنا بهره مند خواهید شد. اما اگر انگیزهی شما صرفا دریافت حقوق و یا کسب و کار و درآمد باشد نیرویتان به رکود کشیده شده و کیفیت کارتان به شدت پایین میآید.
یافتن معدن طلا در نقطهای که مهارت، شور و اشتیاق و بازار گرم با هم تلاقی میکنند مستلزم بررسی فراوان است. مردم دوست دارند از بچهها بپرسند:« وقتی بزرگ شدی میخواهی چکاره شوی؟» این کار سبب میشود که آنان اهدافشان را در دوران کودکی، دست کم در قلمرو ذهن، نهایی کنند و از بررسی فرصتهای زیادی که در آینده با آن مواجه خواهند شد محروم شوند. به طور کلی تمام تلقینات بی چون و چرایی که از سوی والدین، معلمان و اطرافیان نسبت به کودک میشود، اطلاعات و خطوط برنامه ذهنی او را تشکیل میدهد.
در واقع این القائات یک مانع یا گره گاه روانی است که اجازه نمیدهد جوانان هنگام انتخاب رشته تحصیلی و شغلی از زوایای مختلف و جهات گوناگون درباره آن تعمق کنند و جهتی را برگزینند که از غرایزشان تأثیر پذیرفته است.
هنگامی که با انتخاب آگاهانهی اندیشههای خود، تسلط بر ذهن را میآموزیم خود را با این قدرت متحد میکنیم. اطرافیانتان اغلب از شما انتظار دارند که شتابزده درباره ی شغل و حرفهی آتیتان تصمیم بگیرید، به آن تصمیمات محکم بچسبید و برای به فعلیت در آمدنشان سماجت و مداومت نشان دهید اما این راهکار اغلب درست و کارساز نیست. شما باید بارها مسیرتان را عوض کنید تا نهایتا به کاری برسید که بطور کامل با مهارتها و علایقتان همسو و منطبق است.
شما در آینده با تجربههای غیرقابل پیش بینی فراوانی روبرو خواهید بود، پس به صلاح و مصلحتتان است که به جای انتخاب اهداف ساده لوحانه و نسنجیده به فرصتهای خوبی که هرآن ممکن است سر راهتان قرار گیرد حساس باشید و از آنها به بهترین شیوهی ممکن استفاده کنید.
بیشتر رویدادها و یافتهها هنگام بازنگری بیشتر کانون توجه قرار میگیرند. وقتی به عقب بر میگردیم و وضعیت کسب و کارمان را مرور و بررسی میکنیم، رویدادها مفاهیم روشنتری پیدا میکنند. مسیر رو به جلو اغلب مبهم است و مه آلود. درصورتی که میتوانید با ارزیابی دقیقتر از رویدادهای گذشته، شانس و موفقیت خویش را افزایش دهید و به فرصتهای بزرگ چنگ بزنید.
حرکتهای حاشیهای و مسیرهای جانبی غیر منتظره اغلب شما را به سوی جالبترین افراد، مکانها و فرصتها هدایت میکند.
لیموناد را به هلی کوپتر تبدیل کنید!
پدرم در دوران نوجوانی بارها این عبارت را در گوشم زمزمه میکرد:« هرچه بیشتر بکوشی خوش شانستر میشوی.» همواره میگفت که شانس پا به پای ما حرکت میکند تا آن را به چنگ آوریم و بیشتر اوقات متأثر از سستی و کاهلی به آن پشت پا میزنیم و موقعیتهای بکر و پویا را در نطفه خفه میکنیم. غافل از اینکه حتی اگر احتمال کمی برای موفقیتمان وجود داشته باشد و یا با رقابت سنگینی مواجه باشیم میتوانیم با آمادگی جسمانی، ذهنی و احساسی شانس موفقیتمان را افزایش دهیم.
افراد خوش شانس ویژگیهای مشترکی دارند که آنان را از دیگران خوش شانستر میکند. در مرحله نخست فرد خوش شانس از هر چیز و یا هر رویداد در حد کمال استفاده میکند. به اعتقاد وی هرچه در زندگی یافت میشود در خور تعمق و توجه است. سالک و جستجوگر است؛ میخواهد هر تجربه تازهای را بیازماید. خوش خلق و گشاده رویند و همین ویژگی بر وسعت و غنای روابطشان میافزاید. توانایی عجیبی از پذیرفتن و لذت بردن دارند. چون اساسا گرایششان مثبت است و منتظر و آرزومند شادی و رضایت و سعادت هستند.
بر این اساس حتی اگر اوضاع و شرایط بر وفق مرادشان پیش نرود جویای راههایی هستند که بهترین دستاوردها را از بدترین موقعیتها بدست آورند. کوته سخن آنکه نگاه تیزبین، ذهن هوشیار، صمیمیت و خوش بینی، شانس را به سویشان جذب میکند.
دنیا مملو از درهایی است که میتوان با گذشتن از آنها با طیف وسیعی از فرصتها روبرو شد. تنها باید به بازکردن این درها میل و رغبت نشان داده و بهای آن را تمام و کمال بپردازید. اگر شما بتوانید دریابید که معنای توجه کردن چیست، شاید آنگاه مشاهده و آموختن برایتان اهمیت کاملا متفاوتی پیدا کند. دقت و توجه به محیط پیرامونتان مستلزم تمرین و ممارست است، باید یاد بگیرید چگونه این کار را به درستی انجام دهید. در غیر اینصورت چه بسا به رغم توجه تان اطلاعات جالب و راهگشا، درست در برابر دیدگانتان از دست برود.
افراد خوش شانس پیوسته میکوشند با یافتن راههای غیر معمول دانش و تجربیاتشان را ترکیب و تلفیق کنند. شما هرگز نمیدانید تجربیات و مهارتهایتان چه وقت گره از مشکلاتتان باز میکند. این نکته را آویزه گوش کنید که هرچه دامنه تجربیات و دانشتان وسیعتر باشد منابع بیشتری برای استخراج در دسترس خواهید داشت.
چنانچه عزم راسخ با آرزوی سوزان ترکیب و تلفیق شود به رغم موانع فراوان میتوان آن خواسته را به صورت حقیقی ملموس ساخت؛ بسیارند افرادی که به سادگی مقهور و مرعوب موانع و تنگناها شده و سر در برابرشان خم میکنند، و افرادی که در پس هر چالش فرصتی یافته و هر مانعی را به پلهای برای بالا رفتن مبدل میسازند.
تجربیات خود را به کار بگیرید و با اعتماد به نفس بالا، در برابر کارها و چالشهای جدید، نترسید و با آنها مقابله کنید. این را بدانید که اگر از قلمرو امن خود بیرون بروید بخت و اقبال به یاریتان خواهد آمد.
ذهن ما منبع و منشا شانس و اقبال است؛ مشروط به اینکه آن را بطور کامل به اهداف خویش معطوف داشته و در این راستا لحظهای از تلاش و تکاپو دست بر نداریم. در واقع بخت و اقبال زمانی به سمت شما میآیند که موقعیت بد را به خوب و خوب را به بهتر تبدیل کنید.
یکی از راههای موفقیت دانش و تجربهای است که میاندوزید و در کارها از آنها به کار میگیرید. هر جهش موفقیت آمیز دانش و بینش تازهای را در اختیارتان قرار میدهد و راه را برای مقابله با چالشهای بزرگتری هموار خواهد کرد.
جعبه ابزار موفقیت عبارت است از:
توجه به فرصتهای طلایی که گاه و بی گاه خودنمایی میکنند، بهره برداری از رویدادهای اتفاقی، توجه به دنیای اطراف، برقراری ارتباط هر چه بیشتر با افراد، تلاش برای سازنده و مثبتتر کردن تعاملها و شکر گزاری.
از اعتبار و نیک نامیتان مراقبت کنید!
شکر گزاری دید افراد را نسبت به شما بهتر میکند و روابط اجتماعیتان را بهبود میسازد.
دوستی و صمیمیتتان را بر پایهای محکم استوار ساخته و روابطتان را خدشه دار نکنید؛ زیرا ممکن است افراد مافوق شما زیر دستتان و افراد زیر دستتان مافوق شما شوند. قرار نیست شما از همه خوشتان بیاید. نقش افرادی که در اطرافتان هستند تغییر میکند و شما حیرت زده میشوید. پس جبهه گیری و دشمن تراشی نکنید.
البته نیازی هم نیست که همه از اخلاق و رفتارتان خشنود باشند و آنها را راضی نگه دارید. ولی در ذهنتان تصور کنید پس از فروکش کردن احساسات تند شما، چگونه آن اتفاق را برای دیگران توجیه خواهید کرد.
بی درنگ بابت خطایمان عذرخواهی کنیم و برای رفع خسارات ناشی از آن، کاری انجام دهیم. طبیعی است هرچه زودتر این کار را انجام دهیم خسارات کمتری خواهیم داشت.
جینی کاواجی معتقد است افراد راغب به یادگیری میتوانند بر شرایط منفی اثر گذاشته، آن را به موقعیت مثبت تبدیل کنند.
مذاکره یکی از فنون ضروری زندگی است که به ندرت در مدرسه آموزش داده میشود. ما بدون اینکه مطلع باشیم تمام روز درحال مذاکرهی بدون تکنیک هستیم. در مذاکره فرضیه سطحی، قرار دادن طرفین روبروی هم است، در حالی که در بیشتر مذاکرات افراد هدف مشترکی را دنبال میکنند، طرفین باید خواستههای خود را مطرح کنند تا از گمراهی و انحراف جلوگیری شود.
استن کریستن میگوید که فرضیههای نادرست، دستاوردهای ارزشمند را از بین میبرند. بر اساس علاقه و تیپ شخصیتی طرف مقابل روش مذاکره را برگزینید و برایش برنامه دقیق بچینید. به سخنان طرف مقابل گوش کنید و شور و شوق را در وجودش پیدا کنید. والدین، نقش کلیدی را در تقویت مهارت مذاکره در فرزندشان دارند. مهمترین دستاورد هر مذاکره، هموار کردن مسیر مذاکره، برای مذاکرات بعدی است.
اگر موقعیتی یافتید که در آن برنده-برنده نداشتید، از آن فاصله بگیرید. چشم پوشی از یک معامله که هیچ وجه مشترکی بین شما و خواستههای طرف مقابلتان وجود ندارد، بهتر از معالمه کردن است. بهترین راه برای انجام یا صرف نظر کردن یک معامله، بررسی گزینههای در دسترستان است؛ این یعنی باید خدمت مثبت به جهان و همنوعان ارائه دهیم و برای کمک به دیگران اعلام آمادگی کنیم. کاواساکی میگوید: دستگیری از دیگران باید بدون کوچکترین توقع و چشم داشت باشد. به یاری کسی بشتابید که توانایی جبران کمک شما را ندارد؛ زیرا کمک کردن به کسی که توانایی جبران دارد کار خاصی نیست. حتی با گفتن جملهای ساده: حالت چطور است؟ کاری هست بتوانم برایت انجام دهم؟
شما میتوانید مسئولیتهای مختلفی را به عهده بگیرید اما نه در آنِ واحد و در چارچوب زمانی خاص. میتوان اینطور این مشکل را حل کرد که همیشه و در همه حال سه اولویت را در دستور کار قرار دهید. و بدانید اولویتها با گذر زمان تغییر پیدا میکنند. به آن قانون سه میگویند.
شما همواره میتوانید از کسانی که یاریتان کردند شکرگزاری کنید. همیشه یک دسته برگهی شکرگزاری روی میزتان داشته باشید و در هر فرصت از آن استفاده کنید. زمین کوچک است و احتمال اینکه شما با آدمهای تکراری روبرو شوید بسیار بالاست. پس اعتبار و خوش نامی سرمایهی شماست. از آن محافظت کنید. از عبارت “متاسفم” استفاده کنید تا به ندرت بابت اشتباهتان عذرخواهی کنید. هر مشکلی قابل مذاکره است و در جهتی گام بردارید تا برنده-برنده بازی کنید. نقاط قوت افراد را بشناسید و از آنان در مقام و موقعیت مناسب استفاده کند.
استاد آیا این سوال در امتحان میآید؟
کاری را انجام دهید که مطمئنید در آن بهترین هستید. اغواگر نباشید و درستکاری را پیشه کنید، تا درباره سابقهتان سربلند باشید. بیشتر از ظرفیتتان مسئولیت به عهده نگیرید و از قانون سه استفاده کنید.
هرگز هیچ فرصتی را برای فوق العاده بودن از دست ندهید. باید بدانید نیروهای عظیم نهفته در وجودتان پیوسته در کمین است تا راهی برای بروز و ظهور پیدا کند. هر چه در زندگیتان قرار دهید و در چرخهی زندگی شما بیاید، پس از یک مسیر گردشی به خودتان بر میگردد و نتایج آن به مرور زمان بزرگتر میشود.
بین سعی در انجام یک کار و انجام قطعی آن تفاوت عمده و اساسی وجود دارد.
اگر میخواهید پرتوان و نیرومند در جهت تحقق اهدافتان گام بردارید و زندگی فعالی داشته باشید، بر تمام بهانههایتان خط بطلان بکشید. شما ارباب و تعیین کنندهی سرنوشت خود بوده، و خدایان مقدرات خویشید. پس برای تحقق طرحها و نقشههایتان چیزی کم ندارید.
بین رقابت طلبی و انگیزه برای رسیدن به هدف، تفاوتهایی است. رقابت، بازی خسته کنندهای است که در جریان آن فردی به سمت شکست، و دیگری برنده میشود. شور برای دستیابی به مقصودی خاص فرد را وادار میکند تا نیروهای نهفتهی وجودش را به کار گیرد و بر موانع غلبه کند. موفقیت در کارآفرینی بیشتر متاثر از شور و شوق است تا رقابت جویی.
مسئولیت اعمال و نتایج را به عهده بگیرید. شما در هر موقعیت تنها یک بار فرصت دارید بهترین عملکرد را بروز دهید.
مصنوعات آموزشی!
چکیدهترین مطلب کتاب را میتوان اینطور اعلام کرد: اگر آغاز کنید…
زیرا فرصتها را میتوانید به چالش بکشید. با دیدی نو دنیا را بنگرید و بر محدودیتهای ذهنیتان غلبه کرده مسیر زندگیتان را از نو ترسیم کنید و دگرگونیهای زندگیتان را با حیرت تماشا کنید.
هم تراز بودن با اطرافیان یک هنجار است و افرادی که در پرتوی همت و پشتکار پیشرفت کنند با خط مواجه شده و متوقف میشوند.
فضایی که اوقاتمان را در آن سپری میکنیم مملو از دو اشکال یا برعکس با شکوه و زیباست و ما خود تعیین میکنیم در کدامیک از آنها حضور داشته باشیم.
- برای حفظ آرامش خیال و متانت باید با فلسفهی بی غمی و سرزندگی به رویدادها نگاه کنیم و چندان آنها را جدی نگیریم. در ضمن،
- در غیاب دیگران رفتار و گفتارشان را مورد انتقاد و خرده گیری و عیب جویی قرار ندهیم.
این نکات را بدانیم که در برخورد با دیگران تاب و تحمل بیشتری داشته باشیم، اشتباه جز طبیعی و تفکیک ناپذیر یادگیری است، با ندانم کاریهایمان دنیا به آخر نمیرسد؛ هرگز شخصیتتان را متاثر از موقعیت کنونیتان معرفی نکنید. زندگی فانی است و با وجود ارزشمندی نمیشود به آن دل بست، پس قدر هر لحظه را بدانیم.
تنها کافی است احساس تامین اندک خویش را فدای وضع مجهول و مبهم آینده کنید، بر کلمهی “ناممکن” خط بطلان بکشید، برای زمین خوردن آماده شوید و سرانجام از هر فرصتی برای فوق العاده بودن استفاده کنید. تعادل زندگیتان ممکن است به هم بریزد ولی به موقعیتهایی که تصور نمیکردید رهنمون میشوید. این مهم، به شما با بخشیدن لنزهایی که در پشت هر مسئله فرصت بیابید اعتماد به نفس میبخشد که با آن از پس موانع زندگیتان بر خواهید آمد.
ذهنتان را از فرضهای از پیش تعریف شده تخلیه کنید، کارهای روزمره را کنار بگذارید و به جستجوی تجربههای تازه برآیید، تن به ماجرا بسپارید خط کنید و چیزهای تازه کشف کنید، نیرومند ترین رویدادهای زندگیتان متبلور خواهد شد.
اگر همچنان می خواهید به راه های موفقیت فکر کنید ما به شما کتاب اثر مرکب را پیشنهاد میکنیم. در همین زمینه کتابی با این عنوان آماده شده است که شما می توانید به راحتی با کلیک روی اینجا این مقاله را مطالعه کنید.
خسته نباشید عالی بود👌🏻
عالی بود خسته نباشید❤️