فهرست مطالب
سجاد بابائی ( آیا رخ داد پاندمی های جهانی انسانها را تهدید به انقراض میکند؟)
کارشناس و کارشناس ارشد میکروبیولوژی
دانشجوی دکتری نانوبیوتکنولوژی
“بزرگترین تهدید برای ادامه سلطه انسانها بر زمین، ویروسها هستند”
این گفته دکتر جاشوا لدربرگ ، زیستشناس مولکولی و برنده جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی در سال 1958 است. ویروسها بهوسیله بیماریهای عفونی که ایجاد میکنند سالانه باعث تعداد مرگومیر بالایی میشوند و به علت ویژگیهای فیزیولوژیکی، پاتوژنز و انتقال سادهای که دارند، یک تهدید بالقوه بهحساب میآیند. اما یک پاتوژن در چه صورتی میتواند تبدیل به یک عامل انقراض شود؟ برای پاسخ به این سؤال دوباره به مفهوم فیزیکی شیوع بیماریهای عفونی توجه کنید.
پاتوژن باید به هر نحوی که شده به انسان انتقال یابد تا از مانع سینتیکی عبور کند و مسیر سرایت و بیماریزایی خود را تا جایی طی کند که دیگر فردی برای بیمار کردن وجود نداشته باشد. اما همانطور که پیشتر نیز ذکر شد جامعه بشری یک سیستم بسته نبوده و با جهان پیرامون خود در ارتباط است و بهعلاوه خود این اجتماع انسانی در فرآیندهای مربوط به آن دخیل هستند و توان ایجاد تغییرات را دارند.
برخی از عوامل به پیشرفت دینامیک آشوب بیماری عفونی کمک میکنند و برخی دیگر نیز در کاهش این آشوب نقش دارند. یک شیوع بیماری عفونی باید دارای چند خصوصیت اصلی باشد تا بتواند کاندیدایی برای عامل انقراض شود.
بهطورکلی شیوع یک بیماری عفونی باید دارای مخزن پایدار و میزان حمله بالایی باشد، بهعبارتدیگر خطر انتقال بیماری بالا باشد.
طول دوره عفونت بیماری نیز هر چه طولانیتر باشد احتمال سرایت بیماری بیشتر میشود الگوهای تماسی که میتوانند بیماری را سرایت دهند نیز باید بالا بوده و تسهیل شده باشند. بهعنوانمثال بیماریای که فقط از طریق تماس جنسی انتقال مییابد کاندیدای مناسبی برای انقراض نیست اما بیماری که میتواند از طریق هوا انتقال پیدا کند، گزینه مناسبی برای منقرض کننده بودن است، چراکه بهراحتی از سد سینتیکی عبور میکند. درواقع میتوان گفت که یک پاتوژن منقرض کننده باید نرخ مولد پایه بالایی داشته باشد. از طرفی پاتوژنز بیماری و علائم بالینی آن نیز باید در حدی باشند که به مرگ بیمار بیانجامد.
به عبارتی یک بیماری با نرخ کشندگی در محدوده 75-50 درصدی که ایمنی در مقابل آن وجود نداشته باشد و گونههای مخزن حالت پایدار انتقال پاتوژن را حفظ کنند، میتواند منقرض کننده باشد. از سوی دیگر، ازآنجاییکه جهان یک سیستم بسته نیست، عوامل مؤثر جهانی نیز میتوانند در روند شیوع بیماری عفونی نقش داشته باشند. عواملی همچون جهانیسازی، تغییرات اقلیمی، جنگ، فقر، جابهجاییهای جمعیتی و یا بیوتروریسم میتوانند در بروز پاتوژنهای نوظهور و شیوع و گسترش بیماریهای عفونی نقش کمککننده داشته باشند.
ویژگیها و عواملی که به آنها اشاره شد به پاتوژن کمک میکند تا از مانع سینتیکی عبور کرده و منجر به یک بیماری عفونی شود و افزون بر آن، مسیر پیش روی شیوع بیماری و گسترش آن را تسهیل میکنند تا بتواند تمام افراد در معرض را آلوده کند.
اما عوامل دیگری نیز هستند که مانع از عبور پاتوژن از سد سینتیکی شده و یا در مسیر شیوع و گسترش بیماری اقدام به کنترل و یا ممانعت از حرکت جریان دینامیک شیوع میکنند. ازجمله این عوامل میتوان مبارزه با ناقلین بیماریها، ریشهکن کردن بیماریها با واکسیناسیون، افزایش سطح بهداشت و دسترسپذیری تسهیلات بهداشتی، ساخت داروهای جدید و روشهای درمانی و یا حتی کاهش خشونتها و توجه به منابع انسانی و اتخاذ سیاست های درست جهانی را نام برد.
این دو دسته از عوامل که یکی در تسهیل روند دینامیک آشوب بیماری عفونی و دیگری در ممانعت از آن نقش دارند، در کنار یکدیگر تعیین میکنند که آیا یک بیماری میتواند منقرض کننده یکگونه باشد و یا خیر.
درواقع شیوع یک بیماری عفونی زمانی میتواند به انقراض بیانجامد که عوامل تسهیلکننده روند دینامیک آشوب بر عوامل ممانعت کننده از آن در یک بازه زمانی مشخصی غلبه کنند. برای نمونه میتوان به بومیان حوزه رود میسیسیپی در آمریکای شمالی اشاره کرد که بهوسیله شیوع بیماری آبله، اثری از آنها باقی نماند. پاتوژن بیماری آبله توسط یکی از عوامل تأثیرگذار یعنی مهاجرت به این جمعیت وارد شد.
آبله برای بومیان حوزه رود میسیسیپی، یک پاتوژن نوظهور بود که آن جمعیت، پیشتر هیچ برخوردی با آن نداشتند و ازاینرو هیچ ایمنی در مقابل بیماری و یا داروی مؤثری در کار نبود. سطح بهداشت در این جوامع پایین بوده و آگاهی و شناختی از بیماری و پاتوژن در بین آنها نیز وجود نداشت و از طرفی بیماری آبله پاتوژنز بالایی داشته و منجر به مرگ میشد. درواقع عوامل مؤثر در شیوع و گسترش بیماری بر عواملی که از آن ممانعت میکردند (که البته در این مورد نمیتوان عامل ممانعت کننده خاصی را نام برد) غلبه کرده بودند و باعث نابودی جمعیت ساکن در آن منطقه شدند. برای پاسخ دقیقتر به این سؤال که انقراض گونهی انسانی بهوسیلهی یک پاندمی جهانی ممکن است و یا غیرممکن؟! نخست باید تعریفی درست از واژه انقراض داشت. انقراض وضعیتی در زیستشناسی و اکولوژی است که در آن آخرین عضو یکگونه نیز میمیرد و دیگر تولیدمثل صورت نمیگیرد و برای منقرض شمردن یکگونه باید یک بازه زمانی را مدنظر قرارداد، زیرا یقین در انقراض یکگونه وابسته به پیدا نشدن فردی از آنگونه در آینده است. انقراض میتواند بهصورت ناگهانی رخداده و یا بهطور تدریجی اتفاق بیافتد. انقراض ناگهانی، نابودی همه افراد گونهای خاص در یک بازه زمانی کوتاه به دلیل رخ داد یک فاجعه است و انقراض تدریجی را میتوان بهصورت تبدیلشدن یکگونه بهگونهای دیگر در خلال مدتزمانی طولانی، در اثر تغییرات اقلیمی و سازگاری با محیط (تکامل)، جهش ژنتیکی، شکار و یا مهاجرت، تعریف کرد، بهطوریکه نسل جدید گونه، شباهت کمی با نیاکان خود داشته و یا در ظاهر اصلاً شبیه نباشند.
آیا تابهحال انقراض گونهای به دلیل شیوع بیماری عفونی رخداده است؟
انجمن بینالمللی حفاظت محیطزیست (IUCN) هرچند سال فهرستی از گونههای انقراض یافته و یا در حال انقراض را منتشر میکند که از آن تحت عنوان لیست قرمز نام میبرند. گزارشی که این انجمن در سال 2004 منتشر کرد حاکی از این بود که در 500 سال گذشته، 100 گونه گیاهی و 733 گونه جانوری منقرضشدهاند که اغلب گونهها به دلیل از دست دادن زیستگاه خود و یا استفاده بیرویه از منابع نابودشده بودند (جدول-1). اما 31 مورد از انقراضها (7/3%) به علت شیوع بیماریهای عفونی اتفاق افتاده بودند. از حدود سال 1800 به بعد بیماریهای عفونی از عمده دلایل انقراض گونهای بودهاند. اما همراه با پاتوژنهای بیماریزا که در انقراض نقش داشتهاند، عوامل مؤثر جهانی، نظیر از دست دادن زیستگاه، فجایع طبیعی و یا تعرض انسانی و تأثیر عملکردهای جامعه انسانی در انقراض اینگونه ها سهیم بودهاند. درواقع میتوان گفت خود این عوامل جهانی مؤثر، علاوه بر شرکت در انقراض گونهها، در بروز بیماریهای عفونی و یا تشدید اثر آن بهعنوان یک مکانیسم انقراضی کمک کردهاند.
پیشبینی انقراض گونه انسانی بهوسیله پاندمیهای ناشی از پاتوژن ها
آنهم بهصورت قطعی، تقریباً غیرممکن است. زیرا همانطور که پیشتر ذکر شد هردوی این اجتماعات زیستی بهنوبه خود، سیستمهایی پیچیده هستند که با یکدیگر و نیز دیگر سیستمهای زنده و غیرزنده پیرامونی در ارتباط شبکهای قرار دارند. و ازآنجاییکه اینگونه سیستمها غیرخطی و آشوب ناک هستند، از اصل ” وابستگی حساس به شرایط اولیه” پیروی میکنند. بهعبارتدیگر کوچکترین تغییری در شرایط اولیه میتواند به نتایج بسیار متفاوتی منتهی شود. بنابراین پیشبینیهای قطعی در مورد سرانجام میان کنشهای درونی و بیرونی این سیستمها تقریباً غیرممکن است.
اما واضح است که فرآیندهای انسانی و تأثیرات آنها بهطور مستقیم بر زمان وقوع فاجعهای همچون پاندمی مرگبار جهانی مؤثر است. بهعبارتدیگر تأثیرات انسان بر محیط اطرافش در حال نزدیک کردن انسانها به رخدادهای فاجعهبار هستند. امروزه انسانها به شنیدن اخبار حاکی از شیوع بیماریهای جدید خو گرفته و نیز تا حدودی با این موضوع که آینده نزدیک همراه با مشکلات جدید خواهد بود کنار آمدهاند.
بررسی و آنالیز دادههای جمعآوریشده توسط محققین نشان میدهد که در آیندهی پیش روی بشر، پاتوژنهای جدید و یا سویههای جدید از پاتوژنهای امروزی، بهوسیله جهشهای ژنتیکی طبیعی به وجود خواهند آمد. این تحقیقات که در مراکز مطالعاتی کشور انگلستان و برخی از کشورهای قاره آفریقا توسط برونلی و همکارانش صورت گرفته، همچنین گویای آن است که پاتوژن ها در داخل و نیز در خارج از محدودههای ارزیابیشده توسط این مراکز مطالعاتی، در آینده گسترش جغرافیایی پیداکرده و مقاومت به مواد ضد میکروبی نیز با افزایش قابلتوجه در میان میکروارگانیسمها همراه خواهد بود. افزون بر آن، تغییر در مسیر بیماریها و خطر ایجادشده توسط آنها، نسبت به مشکل کمبود منابع حیاتی و تغییرات سیستمهای اجتماعی و اقلیمها، کمتر موردتوجه قرارگرفتهاند که درواقع این بیتوجهی، پتانسیل افزایش خطر ناشی از بیماریهای عفونی را دارد. آینده بیماریهای عفونی وابستگی زیادی به دیگر فاکتورهای زنده و غیرزنده تأثیرگذار دارد. برای نمونه، در قاره آفریقا افزایش انتقال میزبان-میزبان بیماریها بهواسطه رشد جمعیت، تسهیل شده است که مسیری کلیدی برای پاتوژن ها در آینده نیز فراهم خواهد کرد.
درواقع شرایط اقلیمی، اقتصادی، اجتماعی و بیوتروریسم و خطر خروج پاتوژنهای پاندمیک از آزمایشگاههای تحقیقاتی، در هدایت مسیر پاتوژن ها در آینده بسیار مؤثر هستند. از طرفی، در 25 سال گذشته نزدیک به 40 مورد پاتوژن جدید گزارششدهاند که سهم قابلتوجهی از آنها زونوتیک بودهاند و بررسیها نشان دادهاند که نهتنها کاهشی در میزان این پاتوژنهای زونوتیک مشاهده نشده است بلکه جوامع انسانی در آینده نیز با افزایش تعداد آنها روبهرو خواهند بود.
از طرفی بسیاری از حیوانات مخزن پاتوژنهای زونوتیک، علائم بالینی خفیف داشته و یا هیچ علائمی از بیماری را ندارند که باعث میشود این حیوانات آلوده به مخزنی پنهان از پاتوژن با پتانسیل انتقال، تبدیل شوند. تصویر (1) نشاندهنده انباشت تعداد پاتوژنهای انسانی جدید از سال 1980 تا سال 2005 است که گویای افزایش قابلملاحظه تعداد آنها در خلال این سالها است. اما باید توجه کرد که انسانها یکی از وفق پذیرترین گونههای جانوری روی زمین هستند، چراکه از قدرت تفکر و سطح بالایی از هوشمندی بهرهمندند. هرچند که انسانها به نسبت بسیاری از موجودات دیگر همچون میکروارگانیسمها، مدتزمان کوتاهتری است که بر روی این سیاره زیستهاند اما هوشمند شده و در بیشتر خشکیهای زمین با اقلیمهای متفاوت زندگی میکنند که ناشی از پیشرفت علم و تکنولوژی در بین آنهاست. علم و تکنولوژی که محصول حیات بشری هستند، جدای از اثرات ناخوشایند برخی از جنبههایشان، در ادامه بقا به انسانها بزرگترین کمکها را کردهاند. هرچند که در طول حیات بشر چندین فاجعه جهانی رخدادهاند که تأثیرگذارترین آنها پاندمیهای عفونی جهانی بودهاند، اما نسل بشر هنوز به بقا خود ادامه میدهد چراکه انسانها نیز همچون دیگر موجودات در سیر تکامل خود پیچیدهتر شدهاند. بهگونهای که نمود این پیچیدگی را امروزه نیز میتوان با مقایسه بروندادهای جوامع امروزی و جوامع چند قرن پیش دید. تصور منقرض شدن نسل بشر تنها بهوسیلهی پاندمی جهانی کمی دشوار به نظر میرسد. اینیک واقعیت است که بیماریهای عفونی همراه با دیگر سیستمهای زنده و غیرزنده پیچیدهتر شده و در کنار دیگر عوامل تهدیدکننده حیات بشری، در صورت شیوع و ایجاد پاندمی، جمعیت قابلتوجهی را از بین خواهند برد تا جایی که تأثیر آن بر جوامع نیز قابلچشمپوشی نیست و با در نظر گرفتن عوامل تهدیدکننده و نزدیک شدن جوامع به شیوع بیماریها،کند شدن و یا خاتمه یافتن روند تولید علم و اتخاذ سیاستهای نادرست جهانی می تواند فاجعه بار باشد. دانشمندان در اواخر قرن بیستم اعلام کردند که تمام زمینههای علمی که ممکن است وجود داشته باشند را شناخته و پایهریزی کردهاند و هر دستاورد علمی جدید در آینده تنها در ادامه علم پایهگذاری شده در قرن بیستم خواهد بود. بهعبارتدیگر انسانها دیگر شاهد انقلابی علمی نظیر فیزیک نیوتونی، تکامل داروینی و یا فیزیک کوانتومی نخواهند بود. اما از آخرین عصر یخبندان تابهحال علم و فناوری نژاد بشر هرگز ثابت و یکنواخت نبوده و نشانهای نیز در دست نیست که حاکی از کاهش روند تولید علم در آینده باشد. تا جایی که برخی از دانشمندان سخن از خروج انسانها از سیاره زمین و تشکیل کلونیهای فضایی را پیش میکشند. امروزه نیز پروژههای فضایی پرهزینهای نظیر پروژه کنجکاوی ، کاسینی، وویاجر و غیره.. در کنار دیگر مأموریتهای خود، در حال بررسی وجود حیات و یا پیدا کردن شرایط و یا مکانهای زیست پذیر در خارج از کره زمین هستند. از طرفی پروژههایی هرچند تئوریک اما کاربردی برای زیست پذیر کردن سیاره مریخ در دست بررسی قرار دارند و در همین جهت آزمایشهای پرهزینه ای نیز صورت گرفتهاند، همانند پروژههای Biosphere ، Mars500 وHISEAS که زندگی در خارج از سیاره زمین را برای چند شرکتکننده داوطلب، شبیهسازی کردند. درواقع از اطلاعات بهدستآمده از این شبیهسازیهای پرهزینه که به مدت چند ماه تا چند سال طول میکشند برای بررسی تمام جوانب زندگی در سیارهای دیگر استفاده میشود.البته مسئله خروج از این سیاره و زندگی در فضای بین سیارهای و یا بر روی سیارهای دیگر، آیا میتواند سرنوشتی متفاوت ازآنچه جوامع انسانی بر روی این سیاره تجربه کردهاند برای آنها رقم بزند و یا خیر، بهنوبه خود جای بحث و بررسی دارد.
جدول -1: گونههایی که بیماریهای عفونی در انقراض آنها از سال 1800 به بعد نقش داشتهاند.
[Conservation Biology Volume 20, No. 5, 1349–1357]
تصویر-1 : روند افزایشی تعداد پاتوژنهای انسانی جدید از سال 1980 تا سال 2005
[Brownlie, J., Peckham, C., Waage, J., Woolhouse, M., Lyall, C., Meagher, L., Tait, J., Baylis, M. and Nicoll, A. (2006). Foresight. Infectious Diseases: preparing for the future, Future Threats. Office of Science and Innovation, London.]
جستوجوی حیات و یا شرایط زیست پذیر در فضای خارج از سیاره زمین تنها یک تئوری نیست، بلکه در حال شکلپذیری جنبههای عملی و کاربردی خود نیز هست و درواقع نشاندهنده توانایی علم در پیشبرد اهداف انسانی است. اما خروج از این سیاره و یا یافتن حیات فرازمینی و ارتباط با آنها، فارغ از ادبیات پستمدرنیسم امروزی، در کنار تمام تأثیرات عمدهاش بر این سیاره و جوامع ساکن در آن، آیا تأثیری بر بیماریهای عفونی انسانها خواهد داشت و
آیا این نگرانی جدی است؟
طبق معادله معروف دریک ، بهصورت تقریبی احتمال وجود تعداد بسیار زیادی تمدن فرازمینی در جهان هست. هرچند تابهحال هیچ دلیل علمی قانعکنندهای برای اثبات وجود حیات فرازمینی یافت نشده است، اما سازمانهای بزرگی همچون ناسا با دیدی خوشبینانه برای ارتباط با حیات فرازمینی، پروژههای تکنولوژیکی، ابزارمند و پرهزینهای را راهاندازی کردهاند، همانند پروژههای پلاک پایونر، پیام آرسیبو، پروژه صفحه طلایی، پروژه تماس کیهانی و یا پروژه ستارههای روبیسکو. نهادهای دیگری نیز در این زمینه فعالیت داشته و پروژههای عظیمی را راهاندازی کردهاند، ازجمله میتوان به پروژه SETI اشاره کرد که برای دریافت سیگنالهای مخابره شده احتمالی توسط تمدنهای فرازمینی، استفاده میشود و یا بهطور مشابه پروژه METI نیز در حال راهاندازی است که قرار است برای مخابره سیگنال به فضای بین سیارهای جهت دریافت آن توسط تمدنهای بیگانه مورداستفاده قرار گیرد. درواقع خواست انسانها برای ارتباط با تمدنی بیگانه درصورتیکه این نوع تمدن وجود داشته باشد، باعث صرف هزینههایی اینگونه میشود. اما درصورتیکه تمدن فرازمینی وجود داشته و یافت شود، به نظر میرسد که باید تا حدود زیادی به انسانها مشابه باشند. چراکه هوشمند بودن در حدی که بتوان ارتباط بین سیارهای با تمدنی دیگر برقرار کرد مستلزم برخورداری از آناتومی و فیزیک جسمی یک موجود هوشمند بوده که درواقع انسان نمونه خوبی از یک موجود هوشمند است. ازاینرو نباید انتظار اختلاف زیادی در اصول پایه زیستی نسبت به افراد تمدنهای بیگانه داشت. پس میتوان استدلال کرد که افراد تمدنی فرازمینی همچون انسانها از نیای تکسلولی تکاملیافته و پرسلولی و پیچیده شدهاند و در ارتباط شبکهای پیچیده با دیگر سیستمهای زنده و غیرزنده محیط خود هستند. درواقع تکامل حیات بر سیاره آنها از همین قوانینی که میشناسیم، تبعیت میکند. بنابراین، آنها نیز همچون انسانها بر روی سیاره خود میکروارگانیسمهای محیطی، فلور نرمال و پاتوژنهای خاص خود را دارند. طبیعی است که فلور نرمال و پاتوژنهای یک تمدن بیگانه از سیارهای دیگر در صورت ارتباط فیزیکی و انتقال آنها به این سیاره، پتانسیل تبدیلشدن به پاتوژنهای انسانی را دارند که برای درک این موضوع کافی است دوباره به مثال فتح قاره آمریکا توسط اسطیلاطلبان اروپایی توجه کرد، تمدنی جدید، پاتوژنهای جدید و بیماریهای جدید که پیشتر به تأثیرات این واقعه بر جوامع بومی قاره آمریکا اشاره شد. اما تابهحال هیچ ارتباط بین سیارهای با تمدن بیگانه برقرار نشده است و دانشمندان احتمال ارتباط فیزیکی را در حال حاضر بسیار کم میدانند و یا حتی برخی آن را ناممکن فرض میکنند. درواقع منظومه شمسی که زمین در آن قرار دارد، بهطور کامل رصد شده (دریافت امواج الکترومغناطیس) و آشکار است که هیچ تمدنی بهغیراز تمدن انسانی در این منظومه شمسی وجود ندارد. از طرفی فاصله نزدیکترین منظومه شمسی دیگر تا منظومهای که زمین در آن قرار دارد بیشتر از چهار سال نوری است، یعنی سفر به این منظومه با تکنولوژی امروزی، نزدیک به صد هزار سال طول خواهد کشید. بهعلاوه نزدیکترین کهکشان نیز، که آندرومدا نام دارد 5/2 میلیون سال نوری از کهکشان راه شیری فاصله دارد. بنابراین هرچند که تعداد بیشمار این منظومهها در درون تعداد بیشمار این کهکشانها، وجود سیارات زیست پذیر و تمدنهای مختلف دیگر را بسیار محتمل میکند اما فاصلههای مکانی این نقاط از یکدیگر و محدودیتهایی که قوانین فیزیک آنها را تعریف میکنند، برقراری ارتباط مستقیم بین این تمدنها را در حال حاضر بسیار دشوار و یا حتی ناممکن نموده است.
هرچند که احتمال خطر ناشی از برقراری تماس و اثرات آن بر جوامع انسانی بهطور کامل قابلچشمپوشی نیست، اما در حال حاضر یک نگرانی جدی محسوب نمیشود. از طرفی جستوجوی حیات آلی غیرهوشمند در سطح میکروبی در سیارهای همچون مریخ و یا قمر تایتان (بزرگترین قمر سیاره زحل) و یا قمر یروپا (یکی از اقمار سیاره مشتری) و یا سیارک سرس در این منظومه شمسی و احتمال یافتن حیات میکروبی، بهنوبه خود ارزش علمی بسیاری خواهد داشت. اما همراه با یافتن حیات میکروبی جدید نیز ممکن است مواردی با پتانسیل خطرآفرینی درزمینه آلودگی میکروبی وجود داشته باشند. البته بهطورکلی در مورد پروژههای خارج سیارهای، پروتکلهای امنیتی سازمانهایی همچون ناسا ، ایمنی لازم را تأمین خواهند کرد.
درواقع مهمترین فاکتورهای مخاطرهآمیز بر روی خود سیاره زمین قرار دارند. چیزی که امروزه روشن مینماید این است که قطع شدن روند تولید علم و تکنولوژیهای کمککننده به بقا بشر و نیز بیتوجهی دولتها و حتی افراد ساکن در هر جامعه، نسبت به مخاطرات پیش رو، میتوانند تسهیلکننده مسیر انقراضی و یا به عبارتی سوقدهنده گونه بشر به سمت انقراض گونهای بر روی خود این سیاره باشند. واقعیت این است که پاندمیهای مرگبار در کنار دیگر عوامل همچون گرمایش زمین، تغییر اقلیم و کاهش ذخایر آب شیرین، جهانیسازی، افزایش جمعیت و فقر و یا افزایش خشونت و تنشهای نظامی و سیاسی که در فرایندهای شبکهای پیچیده باهم در ارتباط هستند، حیات تمدن انسانی را به شدت تهدید میکنند.
تصور از دست دادن شرایط حیات برای انسانها بر روی سیاره زمین با توجه به برخی نتایج ناخوشایند حاصل از تمدن بشری و نیز شرایط جوی این سیاره دور از ذهن نیست و نیز از طرفی بههرحال آنتروپی جهان در حال افزایش بوده و همهچیز درنهایت پیر خواهد شد. بهعبارتدیگر روزی خورشید نیز خاموش خواهد شد و حیات بر روی کره زمین دیگر وجود نخواهد داشت و جهان نیز روزی دوباره فرو خواهد پاشید و موجود هوشمندی در هیچ کجای کیهان باقی نخواهد ماند. با این حال، هنوز فاصله زیادی با این نابودی کامل داریم. نسل انسان بر روی زمین هنوز در آغاز راه ایستاده است و با بهره از قدرت تفکر، اتخاذ سیاستهای درست و تولید علم میتواند این مسیر را ادامه داده و بر چالشهای پیش روی خود غلبه کند. تولید علم با رویکردی انسان دوستانه برای بقا بشر بسیار حائز اهمیت است. برای نمونه میتوان به واکسنها اشاره کرد که از دست آوردهای علم بشری هستند و در ریشهکن کردن بیماریهایی با سویههای مشخص پاتوژن بهصورت اختصاصی عمل کرده و از انسانها در مقابل بیماریهای عفونی محافظت میکنند. همانند واکسن آبله که باعث ریشهکن شدن این بیماری در سال 1980 در جهان شد و جان بسیاری را تا به امروز نجات داده است. امروزه نیز جهت ریشهکن کردن برخی از بیماریهای عفونی کشنده و شایع در جوامع انسانی، تلاش برای ساخت واکسنها ادامه دارد. پیشتر به واکسن ابولا (rVSV-ZEBOV) اشاره شد، اما تلاش محققین تنها به واکسن ابولا محدود نشده، بلکه واکسنهای دیگری نیز در دست تولید و عرضه هستند که ازجمله میتوان به واکسن ضد مالاریا اشاره کرد که آن را بانام RTS,S میشناسند و بنابر گفته محققین، توزیع این واکسن از سال 2018 در 7 کشور آفریقایی آغاز خواهد شد. این واکسن برای ریشهکن کردن پاتوژن انگلی پلاسمودیوم فالسیپاروم که عامل مرگومیر ناشی از مالاریا است، ساختهشده است. افزون بر آن میتوان به واکسن ضد ویروس زیکا نیز اشاره کرد. زیکا بیماری عفونی ویروسی وابسته به ناقل است که شیوع آن در سال 2015 در کشور برزیل باعث مبتلا شدن 5/1 میلیون نفر و تولد نزدیک به 5 هزار نوزاد با عارضه میکروسفالی (کوچکتر بودن غیرطبیعی اندازه سر نسبت به حالت طبیعی) شد. ساخت واکسن ضد زیکا و ورود آن به مرحله آزمایشی در ژانویه 2017 اعلام شد. در کنار این تحقیقات نیز میتوان به تحقیق برای ساخت واکسن ضد تب دنگی اشاره نمود که آن را Dengvaxia مینامند و خوشبختانه تابهحال چندین مجوز ورود به عرصه جهانی دارو و درمان را دریافت کرده و استفاده از آن در کشورهایی همچون برزیل، اندونزی، تایلند و سنگاپور تصویبشده است. پیشبینی میشود که توزیع جهانی واکسن ضد تب دنگی به کاهش 50 درصدی این بیماری بیانجامد. در مورد مقابله با بیماری ایدز نیز محققان مشغول به فعالیت تحقیقاتی هستند. در سال 2015 مطالعات و تحقیقات گنگ ژانگ و همکارانش بهطور مشترک در مرکز پزشکی دانشگاه نبراسکا و مرکز پزشکی دانشگاه روچستر به معرفی داروی URMC-099 انجامید. این دارو در درمانهای بلندمدت ضد-رتروویروس میتواند استفاده شود. داروی مذکور در بهبود اثر درمانهای چندگانه HIV کمک میکند و به نظر میرسد که میتوان با تنظیم دُز مصرفی این دارو، تنها یک و یا دو بار در سال از آن استفاده کرد و این در حالی است که داروهای ضد رتروویروسی که در حال حاضر در دسترس هستند، باید روزانه مصرف شوند. از طرفی آگاهی ناشی شده از علم، در روند حیات انسانها بسیار تأثیرگذار است.فرض کنید که اگر بومیان قاره آمریکا از خطر بیماری آبله آگاه میبودند و عوامل انتقال آن را میشناختند،
آیا بازهم تاریخ به همینگونه رقم میخورد؟
آگاهی انسان امروزی از مخاطرات و چالشهای پیش رویش که مدیون علم است، گامی بزرگ در غلبه بر آنها و حفظ روند حیات جامعه بشری است. برای نمونه میتوان به برقراری سیستم آشکارسازی، شناسایی و پایش (DIM) برای بیماریهای عفونی اشاره کرد که بهوسیله سازمانهای بهداشتی در دستور کار قرارگرفته است. درواقع باید امیدوار بود که انسانها از پویایی علم و جنبههای مختلف آن در چهارچوبی اخلاقی و فراگیر برای ادامه حیات خود و در ارتباطی سازگار با دیگر سیستمهای زنده و غیرزنده جهان استفاده کنند. از طرفی بیان این مسئله نباید با این نتیجهگیری همراه باشد که انسانها نسبت به دیگر گونههای زیستی یک استثنا محسوب میشوند. این همان فرضیه استثنا گرایی است که پر است از اشتباهات محاسباتی و استنتاجی مبنی بر اینکه فاکتور هوشمندی، انسان هموساپینس را از هر چالشی پیروز بیرون خواهد آورد. درواقع شیوع پاندمی کووید-19 (کورونا ویروس شبه-سارس) در ژانویه سال 2020 میلادی، نشاندهنده یک ضعف بزرگ بشری بود. این ضعف بزرگ بشری، همان عدم به تفاهم رسیدن در ایجاد یک درک و آگاهی مشترک بین تمام افراد جوامع انسانی در سطح جهان، در مقابله با چالشهای تهدیدکننده همچون یک پاندمی بیماری عفونی است. از طرفی دیگر چالشها ازجمله گرمایش زمین، کمبود منابع طبیعی، آلودگیهای زیستمحیطی و یا جنگهای بینالمللی، همگی برآمده از دامان همین انسان هوشمند هستند. ازاینرو مهمترین عامل برای انسانها در مقابله با چالشهای جهانی تهدیدکننده به انقراض، ایجاد یک درک و آگاهی مشترک در تمام سطوح جامعه برای مقابله با چالش است. لازمه این مسئله، فاصله گرفتن از ویژگیهای ژنتیکی-رفتاری انسان است. ویژگیهایی همچون خودخواهی و عدم توانایی در مسئولیتپذیری و همکاریهای با ابعاد گسترده. چراکه تاریخ زیستی گونه انسان نشان میدهد که انسانها برای زنده ماندن، راهی بهجز خودخواهی نداشتهاند و بیشترین میزان مسئولیتپذیری و همکاری در یک جامعه بیش از سطح یک قبیله، فراتر نرفته است. راهکار فاصله گرفتن از این جبر زیستی، خودشناسی گونه و اشاعه فرهنگ مسئولیتپذیری و همکاری جهانی و آموزش آن فرهنگ به نسلهاست تا جامعه انسانی بتواند در مقابل چالشهای جهانی بهصورت یک سوپر ارگانیسم عمل کند.
منبع:
شیوع بیماریهای عفونی؛با نگاهی به چالشهای پیش رو. سجاد بابائی، موسسه آموزشی تألیفی ارشدان، تهران 1396.