فهرست مطالب
زیست شناسی اجتماعی
مفهوم زیستشناسی اجتماعی
زیست شناسی اجتماعی، دانشی دگرگشتی است که الگوهای زندگی اجتماعی در جانوران را مورد بررسی قرار میدهد. این علم به مطالعه پایههای زیستی رفتارهای اجتماعی و منشأ دگرگشتی آنها میپردازد. زیستشناسی اجتماعی تلاش میکند تا با تکیه بر اصول دگرگشت و ژنتیک، ریشهها و مبانی رفتارهای اجتماعی انسان و سایر جانداران را بررسی کند. این علم به ما این امکان میدهد تا بهترین روشها را برای تفسیر و توجیه رفتارهای اجتماعی پیدا کنیم. زیستشناسی اجتماعی برخلاف علومی مانند، اخلاقشناسی و روانشناسی تکاملی(دگرگشتی) که به بررسی رفتار فردی میپردازند، کل
جمعیتهای اجتماعی را مورد بررسی قرار میدهد. زیستشناسی اجتماعی، این فرضیه را بررسی میکند که صفاتی که دربرگیرندهی کل یک جمعیت باشند، نتایج نوظهور و سازگارکنندهی دگرگشت داروینی هستند. زیستشناسی اجتماعی به بررسی منشاء نوعدوستی، انتخاب جنسی، تعارض یا تضاد جنسی (Sexual conflict) و ناسازگاریهای درونژنومی(Intragenomic conflict) میپردازد.
زیستشناسان اجتماعی از نظریههای زیستشناسی جمعیت، ژنتیک، و بومشناسی برای پیشبینی و درک دگرگشت رفتارهای اجتماعی و تنوع آنها در درون و بین گونهها استفاده میکنند. ادوارد ویلسون(E. O. Wilson)، زیستشناس آمریکایی، در کتاب سوسیوبیولوژی: تلفیقی نوین، زیستشناسی اجتماعی را مطالعهی سیستماتیک پایههای زیستی تمام رفتارهای اجتماعی معرفی کرد. ویلسون با بیان پایههای زیستی سعی داشت به بررسی منشاءهای اجتماعی و اکولوژیکی یک رفتار خاص در جمعیتهای حیوانی(از جمله انسان) بپردازد/
یکی از مسائلی که در در زیستشناسی اجتماعی بررسی میشود، تاثیر عوامل زیستی بر رفتارهای انسانی است. فهم این مکانیسمهای زیستی پایه، ما را در درک بهتر منشاء رفتارهای انسانی یاری میکند. در ادامه پایههای زیستی رفتارهای انسانی را بررسی میکنیم.
ژنتیک: ترکیبات ژنتیکی، از جمله تغییرات در برخی ژنهای خاص، میتواند بر رفتار انسان تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، برخی تغییرات ژنتیکی با ویژگیهایی مانند خشونت، همدردی و ریسکپذیری مرتبط هستند. مطالعات نشان دادهاند که برخی از اختلالات روانی مانند اسکیزوفرنی و افسردگی نیز دارای منشاء ژنتیکی هستند.
نورولوژی: ساختار و عملکرد مغز نقش کلیدی در شکلگیری رفتار انسان دارد. گیرندههای عصبی مانند دوپامین و سروتونین بر روی خلق و خو، انگیزه و رفتار اجتماعی انسان تأثیر میگذارند. تکنیکهای تصویربرداری مغز مانند fMRI نشان دادهاند که مناطق مختلف مغز در تصمیمگیری، احساسات و تعاملات اجتماعی دخیل هستند.
هورمونها: هورمونهایی مانند تستوسترون، استروژن و اکسیتوسین بر رفتار انسان و تعاملات اجتماعی تأثیر میگذارند. به عنوان مثال، تستوسترون با خشونت و تسلط در ارتباط است، در حالی که اکسیتوسین با ایجاد پیوندها، اعتماد و همدردی مرتبط است. تغییرات هورمونی در مراحل مختلف زندگی مانند نوجوانی یا بارداری میتوانند بر رفتار انسان تأثیر
بگذارد.
روانشناسی تکاملی(دگرگشتی): اصول دگرگشتی نشان میدهند که برخی از رفتارهای انسانی به مرور زمان به دلیل کمک به سازگاری ایجاد شدهاند. برای مثال رفتارهای مرتبط به جفتگیری، مراقبت والدی و همکاری اجتماعی میتوانند به کمک مفاهیم دگرگشتی توضیح داده شوند. روانشناسی تکاملی سعی دارد نحوهی شکلگیری رفتارها توسط انتخاب طبیعی و اثر آنها بر با و موفقیت تولیدمثلی انسان را توضیح دهد.
تاثیر ژنها و محیط بر رفتار
ژنتیک و محیط به همراه یکدیگر رفتارهای افراد را شکل میدهند. رفتار هر فرد در اثر ترکیبمنحصربهفرد ژنتیک او و محیط زندگیش شکل میگیرد و هیچکدام از این دو عامل به تنهایینمیتوانند رفتارها را به طور کامل تعیین کنند. تعامل محیط و ژنتیک به صورت پیچیده و چندجانبهاتفاق میافتد.
به تغییراتی که در عملکرد ژنها و بیان ژنها بدون تغییر در ترتیب DNA رخ میدهد، اپیژنتیکگفته میشود. محیط میتواند تغییراتی را در الگوی اپیژنتیکی فرد ایجاد کند. این تغییرات میتوانندتوسط عواملی مانند تغذیه، استرس، تحرک ، مواد شیمیایی محیطی و غیره ایجاد شوند. این تغییراتاپیژنتیکی میتوانند عملکرد و بیان ژنها را تغییر داده و در نتیجه رفتارها را تحت تأثیر قرار دهند.
ژنتیک و محیط به صورت پویا با یکدیگر تعامل دارند. برخی از ژنها میتوانند برخی از ویژگیها ورفتارها را مستقیماً تعیین کنند، اما اغلب رفتارها توسط تعامل ژنتیک و محیط شکل میگیرند. یک ژنخاص ممکن است باعث بروز یک ویژگی خاص شود، اما محیط میتواند تأثیرات این ژن را تغییر دهد.به عنوان مثال، یک فرد ممکن است ژن مربوط به بروز یک بیاری را داشته باشد ، اما اگر در یکمحیط سالم و مناسبزندگی کند، احتمال ابتلا به آن بیماری کاهش مییابد.
یک رفتار که تحت تأثیر ژنها قرار دارد، اما میتواند توسط محیط تغییر کند، خشونت است. خشونت ممکن است دارای پایه ژنتیکی باشد، زیرا برخی ژنها فرد را به شدت خشونتآمیز بودن سوق می دهند. اما بیان خشونت به شدت تحت تاثیر عوامل محیطی نیز قرار میگیرد.به عنوان مثال، مطالعات نشان دادهاند که افرادی که نسخه خاصی از ژن مرتبط با خشونت را حمل میکنند، ممکن است رفتار خشونتآمیز بیشتری از خود نشان دهند؛ همین افراد زمانی که در محیطی مهربان و غیر خشونتآمیز بزرگ میشوند، نشانههای کمتری از خشونت نشان می دهند.
ژنهای خودخواه و ناسازگاری درون ژنومی
در علم زیستشناسی اجتماعی، مفهوم ژنهای خودخواه نقش مهمی در توجیه رفتارهای اجتماعی ایفا میکند. این دیدگاه توسط ریچارد داوکینز در کتاب “ژن خودخواه” ارائه شده است. طبق این دیدگاه، این ژنها هستند که بر رفتارهای ما تأثیر میگذارند و تمام هدف آنها انتشار خود است. این دیدگاه تفسیری جدید از رفتارهای اجتماعی ما ارائه میدهد و طبق آن رفتارهایی که به نظر ما برخلاف مصلحت فردی میباشند، در واقع ممکن است به نفع این ژنهای خودخواه باشند. یک مثال از ژنهای خودخواه میتواند رفتار مادرانه در برابر خطر باشد. مادری را فرض کنید که برای نجات فرزندش از
مرگ به خطر میافتد و در این فرآیند جان خود را از دست میدهد. اگر فرزند این مادر زنده بماند، ژنهایی که به وی انتقال یافتهاند، به مجموعه ژنهای نسل بعدی انتقال پیدا خواهد کرد و به این ترتیب ژنهای خودخواهی که باعث میشود مادر در مواجهه با خطر به جان خود فکر نکند، بیشتر منتشر میشوند. در نتیجه، مادرانی که رفتاری فداکارانه نشان دهند و در مواجهه با خطر به جان خود فکر نکنند، احتمال بیشتری برای انتشار ژنهای خود دارند. طبق نظریه ژن خودخواه، انتخاب طبیعی فراوانی ژنهایی را افزایش میدهد که فنوتیپ آنها باعث انتقال هرچه بیشتر آنها به جاندار جدید میشود. اغلب ژنها برای دستیابی به این هدف با ژنهای دیگر ژنوم همکاری میکنند تا جاندارانی را بهوجود آورند که میتوانند تکثیر شوند و به تکثیر خویشاوندن زایای خود کمک میکنند.
تعارض یا ناسازگاری درون ژنومی (Intragenomic conflict) پدیدهای است که در نتیجه ناسازگاری میان ژنهای مختلف یک موجود زنده بهوجود میآید. ژنها برای انتشار و انتقال خود به نسلهای آینده، برخی تمایلات خودخواهانه دارند. اما این تمایلات گاهی با سایر ژنهای درون ژنوم همان جاندار تضاد داشته و منجر به تعارضات درونی میشوند. به عنوان مثال، برخی ژنها ممکن است تمایلی به تولید بیشتر فرزندان با تحمیل هزینههای بالایی داشته باشند، در حالی که سایر ژنها تلاش میکنند تا با تعادل منافع بین اعضای مختلف جاندار، بهرهبرداری بهینه از منابع را تضمین کنند. این تعارضات درونی میتوانند تغییراتی در روند دگرگشت و رفتار جاندار به وجود آورد.
نظریهی شایستگی فراگیر(inclusive fitness)
یکی از نظریات موثر بر زیستشناسی اجتماعی، نظریهی شایستگی فراگیر یا انتخاب خویشاوندی است که در ابتدای شکلگیری این علم، توسط ویلیام همیلتون مطرح شد. جانداران مایل هستند که فنوتیپهای مربوط به ژنهای آنها انتخاب شوند. طبق نظریهی مطرح شده توسط همیلتون، برای جاندار مهم نیست که این ژنها توسط فرزندان مستقیمش در طبیعت بمانند یا از طریق خویشاوندانش. انتخاب خویشاوندی زمانی اتفاق میافتد که جاندار رفتار فداکارانهای داشته باشد که به سازگاری ژنتیکی خویشاوندانش کمک کند. جانداری که خاصیت نوعدوستی دارد ممکن فرصت تولیدمثل خود را فدای تولیدمثل خویشاوندانش کند. برای مثال در کلونی مورچهها، مورچههای کارگر عقیم با نگهداری از نوزادان و حفظ کلونی به تولیدمثل بیشتر ملکه کمک میکنند. ملکه و مورچههای کارگر عقیم از نظر ژنتیکی به یکدیگر نزدیک هستند؛ در نتیجه، این رفتار مطلوب است و انتخاب میشود.
نوع دوستی
نوعدوستی یا Altruism به عنوان رفتاری تعریف میشود که فرد در آن بدون انتظار جبران یا منفعت شخصی، به دیگران کمک میکند یا حتی خود را به خطر میاندازد. این الگوی رفتاری به طور گستردهای در طبیعت مشاهده میشود و نقش مهمی در همراهی و سازماندهی جمعیتها دارد. در دیدگاه زیستشناسی اجتماعی، نوعدوستی از طریق مکانیسمهایی مانند انتخاب خویشاوندی و گسترش ژنهای مشترک میان افرادی که به یکدیگر کمک میکنند، توجیه میشود. رفتارهای همکارانه نیز به عنوان نوهی نوعدوستی درنظر گرفته میشوند. رفتارهای همکارانه به معنای همکاری با دیگران به منظور دستیابی به هدفی مشترک است. این رفتارها میتوانند به ایجاد تعادل و هماهنگی در جمعیتها کمک کنند و نقش مهمی در توسعه اجتماعی و دگرگشت جمعیتها ایفا کنند. در برخی موارد، رفتارهای همکارانه میتوانند بر اساس اصول سود متقابل عمل کنند، به این معنی که فرد در ازای کمک به دیگران، انتظار دارد که در آینده خدماتی مشابه دریافت کند. برای مثال میرکتها در گروههایی با همکاری بالا زندگی میکنند. اعضای این گروهها به نوبت وظیفه نگهبانی را بر عهده میگیرند تا در حین شکار بقیه گروه، از آنها در برابر حملات شکارچیان محافظت کند. میرکت نگهبان خود را در معرض خطر قرار میدهد و در صورت تشخیص خطر، گروه را هشدار میدهد.
زیستشناسی اجتماعی و احساسات
زیستشناسی اجتماعی دیدگاه جدیدی را در مورد دگرگشت احساسات در دهههای 1970 و 1980 به ارمغان آورد و توجه پژوهشگران را به احساسات دخیل در تعاملات اجتماعی انسانی جلب کرد. بسیاری از زیستشناسان اجتماعی معتقدند «احساسات اخلاقی» مانند اعتماد، وفاداری، گناه و شرم راهیروانشناختی هستند که تعاملات اجتماعی را در مسیری سازگارکننده قرار میدهند.
احساساتی مانند خشم و انتقام دگرگشت یافتهاند که به کمک آنها ارگانیسمها مهاجمان قویتر را بترسانند و از خود دور کنند. و احساساتی مانند عشق و عذاب وجدان به این منظور دگرگشت یافتهاند تاجاندار در شرایطی که جوابی برای عمل خود دریافت نکرد، به نوعدوستی ادامه دهد.
زیستشناسی اجتماعی و حل مشکلات جام میتوان از زیستشناسی اجتماعی برای حل برخی مشکلات اجتماعی کمک گرفت. در ادامه بهبررسی این مسئله میپردازیم.
- درک نوعدوستی و همکاری: زیستشناسی اجتماعی میتواند به توضیح ریشههای دگرگشتی رفتارهای نوعدوستانه و همکارانه در جوامع کمک کند. زیستشناسی اجتماعی با مطالعه عوامل ژنتیکی و محیطی که بر این رفتارها تأثیر میگذارند، میتواند به تعیین راهبردهایی برای ترویج همکاری، همدلی و رفتارهای سودمند اجتماعی در جوامع کمک کند. این دانش میتواند در مقابله بامسائلی مانند حل مشکلات اجتماعی، عدالت اجتماعی و ایجاد هماهنگی اجتماعی مؤثر باشد.
- بررسی خشونت و رفتارهای خشونتآمیز: زیستشناسی اجتماعی میتواند پایههای زیستی خشونت و خشونتآمیزی مشخص کند. با درک عوامل ژنتیکی و محیطی که به رفتار خشونتآمیز منجر میشوند، میتوان راهبردهایی برای کاهش خشونت و ایجاد محیطهایی که تعاملات غیرخشونتآمیزرا تشویق میکنند، طراحی کرد.
- بررسی مراقبت والدی: زیستشناسی اجتماعی میتواند به ما درکی از منشأ و مکانیسمهای مربوط به مراقبت والدی، ساختار خانواده و روابط خویشاوندی بدهد. این دانش میتواند به سیاستها و مرتبط با مراقبت از کودکان، سیستمهای حمایت از خانوادهها و بهبود رفاه کودکان کمک کند. زیستشناسی اجتماعی میتواند با تشخیص اهمیت ارتباطات خانوادگی و مراقبت والدی، در ایجاد محیطهای سالمبرای افراد و خانوادهها سهیم باشد.
مهم است به یاد داشته باشیم که زیستشناسی اجتماعی باید برای حل مسائل اجتماعی با سایر علوم اجتماعی، اخلاق و ملاحظات فرهنگی هماهنگ شود. اگرچه عوامل زیستی نقشی مهم را ایفا میکنند،ولی عوامل اجتماعی، فرهنگی و محیطی نیز در ایجاد رفتار انسانی بسیار مهم هستند.
نویسنده: مبینا جاویدی
منابع: