آکادمی دگرگشت

از دگرگشت و سیاست تا داروینیسم اجتماعی

مواجهه‌ی سیاسی با داروینیسم

دگرگشت و سیاست

داروین یک شاخه‌ی جدید از علوم زیستی را پایه‌گذاری کرد: زیست‌شناسی تکاملی(دگرگشتی) برخی از دستاوردهای ایده‌های داروین از سطح زیست‌شناسی فراتر رفته و بر روی تاریخ، فلسفه و شکل‌گیری نظریات سیاسی اثر داشته‌اند. داروینیسم اجتماعی بارزترین نمونه‌ی ارتباط دگرگشت با سیاست است.

دگرگشت و سیاست

داروینیسم

داروینیسم معمولا برای اشاره به تمام تئوری‌های دگرگشتی که با نگاه به نظریه‌ی داروین شکل گرفته‌اند، استفاده می‌شود. هرچند که میان تئوری‌های دگرگشتی داروین و تئوری‌های امروزی تفاوت‌هایی وجود دارد، ولی تا زمانی که این تئوری‌ها بر اساس انتخاب طبیعی باشند تحت عنوان داروینیسم قرار می‌گیرند. داروینیسم توضیحی برای تغییر ارگانیسم‌ها است. این نظریه‌ها، انتخاب طبیعی را به عنوان هدایت‌گر اصلی دگرگشت معرفی می‌کنند. بهتر است برای درک بهتر داروینیسم، ایده‌های اصلی انتخاب طبیعی را مرور کنیم:

• انتخاب طبیعی فرآیندی است که طی آن ارگانیسم‌هایی که برخی صفات خاص را دارا هستند، نسبت به بقیه امکان تولیدمثل و بقای بیشتری دارند.

• در طول زمان، انتخاب طبیعی میتواند سازگاری ارگانیسم‌ها با محیط پیرامونشان را افزایش دهد.

• اگر یک محیط با گذر زمان تغییر کند یا افراد به محیط جدیدی مهاجرت کنند، انتخاب طبیعی ممکن است باعث سازگاری آن‌ها با این شرایط جدید شود.

داروینیسم اجتماعی، مواجهه‌ی سیاسی با داروینیسم

داروینیسم اجتماعی یک برداشت نادرست از نظریه‌ی تکامل داروین است که در قرن نوزدهم مطرح شد. طبق این برداشت، افرادی که از جایگاه اجتماعی و اقتصادی خوبی برخوردارند ، از نظر طبیعی سازگارتر و اصلح‌تر هستند. در مقابل، فقرا افراد ناسازگارتر و فاقد صلاحیت هستند. این تعریفی است که هربرت اسپنسر، فیلسوف انگلیسی، تحت عنوان بقای اصلح مطرح کرد. طبق این نظریه تنها افراد اصلح و سازگار باید به بقا ادامه دهند. برخلاف داروین، هیچکدام از مدافعان داروینیسم اجتماعی زیست‌شناس نبودند و تنها از ادبیات داروینی برای بیان دیدگاه‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود استفاده کردند. البته داروینیسم اجتماعی دیگر پذیرفته نیست چرا که یک بیان نادرست از دگرگشت را ارائه می‌دهد.

بسیاری از جامعه‌شناسان با استدلال به داروینیسم اجتماعی با برنامه‌های دولت‌ها برای کمک به فقرا مخالفت کردند. به عقیده‌ی آن‌ها فقر یک ضعف طبیعی است که باید از جامعه حذف شود. این دیدگاها در نهایت منجر به جنبش اصلاح نژادی در قرن نوزدهم و بیستم شد. این جنبش در تلاش بود از طریق عقیم‌سازی افراد نامناسب و ناسازگار، سلامت و هوش بشر را بهبود ببخشد. هدف این عقیم‌سازی‌ها بیشتر زنان، مهاجران و اقلیت‌ها بودند. آدولف هیتلر از موافقان اصلاح نژادی به کمک عقیم سازی بود. به عقیده‌ی هیتلر، نژاد آلمانی بدلیل حضور افراد غیر آریایی در آلمان دچار مشکل شده است. برای هیتلر بقای نژاد آریایی در آلمان در گرو حفظ خلوص آن در خزانه‌ی ژنی بود. نازی‌ها گروه‌هایی را که از نظر بیولوژیکی نامناسب میدانستند مورد هدف قرار دادند. برخلاف داروینیسم، داروینیسم اجتماعی امروزه به دلیل نبود شواهد و استدلال‌های علمی کافی، دیگر پذیرفته نیست.

اصول داروینیسم اجتماعی

1. رقابت طبیعی

داروینیست‌های اجتماعی معتقدند، رقابت طبیعی یک اصل اساسی است که بر همه‌ی رفتارهای انسانی حاکم است. به این ترتیب با افراد باید طبق شایستگی آن‌ها رفتار شود. حالت رقابتی محیط و شرایط باید حفظ شود و متعادل‌سازی شرایط محیطی کار چندان مناسبی نیست.

2. فردگرایی ناهموار

مفهوم فردگرایی از اصول اساسی داروینیسم اجتماعی است. داروینیست‌های اجتماعی معتقدند مسئولیت افراد بر عهده‌ی خودشان است. افرادی که دارای نقاط قوت فیزیکی یا ذهنی هستند بالاتر از بقیه قرار میگیند. در نتیجه افرادی که معیارهای خاص تعیین شده توسط داروینیسم اجتماعی را ندارند، از مزایای اقتصادی و اجتماعی محروم می‌شوند.

3. موفقیت نشانه‌ی برتری است

این تفکر عامل موفقیت را نشانه‌ی برتری می‌داند و شرایط اجتماعی فرد را انعکاسی از ارزش‌ها و توانایی‌های ذاتی فرد می‌داند. داروینیسم اجتماعی در واقع امتیازها و برتری‌های غیر ذاتی را در نظر نمی‌گیرد.

4. اختلاف طبقاتی

طرفداران داروینیسم اجتماعی، اختلاف طبقاتی را نتیجه‌ی طبیعی تفاوت‌های ذاتی می‌دانند. آن‌ها معتقدند برخی افراد به طور ذاتی هوش و توانایی کافی برای دست‌یابی به ثروت را ندارند؛ در نتیجه فقیر هستند.

5. اصلاح نژادی

اصلاح نژادی به معنی پاکسازی خزانه‌ی ژنی از آلل‌ها و خصوصیات نامطلوب است، به طوری که فقط صفات مطلوب انتقال یابند. با محبوبیت داروینیسم اجتماعی این جنبش نیز، شکل گرفت.

6. مسئولیت اجتماعی

به گفته داروینیست‌های اجتماعی ، هیچ مسئولیت فردی خارج از تحقق منافع شخصی وجود ندارد. این اصل، توجیهی را برای یک چارچوب اجتماعی رقابتی فراهم می‌کند که همه در آن مسئول خودشان هستند و هیچ کس در قبال دیگری مسئول نیست.

داروینیسم و سنت راست

برای بررسی ارتباط داروینیسم و سنت راست، بهتر است ابتدا سنت راست یا راست‌گرایی و در مقابل آن سنت چپ یا چپ‌گرایی را بشناسیم.

راست‌گرایان اعتقاد دارند که سلسله‌ مراتب‌های اجتماعی طبیعی و اجتناب ناپذیرند. در مقابل سنت چپ معتقد به برابری اجتماعی است و در مقابل هرگونه سلسله مراتب اجتماعی قرار میگیرد. سنت راست به عنوان سنت محافظه‌کار نیز شناخته میشود. راست‌گرایان گاهی برای توجیه نابرابری، استعمار، فقر و جنگ از مفهوم انتخاب طبیعی و اظهارات داروین استفاده می‌کنند.

سنت راست معتقد است برخی افراد(برای مثال اشراف) از دیگران برتر هستند و این برتری ریشه‌ای طبیعی دارد. بر اساس این دیدگاه، اختلافات طبقاتی به دلیل وجود انتخاب طبیعی و امری اجتناب‌ناپذیر است. همچنین سنت راست، دخالت در این مسئله را درست نمی‌داند. راست‌گرایان عموماً حامی بهداشت و درمان رایگان، کمک به فقرا و خدمات رایگان نیستند. از نظر آن‌ها فقرا افراد ضعیف جوامع انسانی هستند و انتخاب طبیعی ضعیف‌ها را، کم و یا حذف می‌کند. کمک کردن به آن‌ها در واقع دست بردن در طبیعت و کمک به بقای ناشایست‌ها است. همانطور که می‌دانید میزان موفقیت گونه با میزان بقا و تولیدمثل در آن مشخص می‌شود. در نظر سنت راست، کمک به فقرا و ضعفا در واقع خرج کردن سرمایه‌هایی است که باید برای گروه شایسته‌تر مورد مصرف قرار می‌گرفته است؛ چرا که این افراد از نظر طبیعی باعث موفقیت بیشتر گونه می‌شوند. راست‌گرایان به شدت موافق رقابت میان افراد گونه هستند. آن‌ها معتقدند اگرچه این رقابت به نفع بسیاری از انسان‌ها نیست اما در نهایت به نفع گونه‌ی انسان است.

هربرت اسپنسر

هربرت اسپنسر، فیلسوف انگلیسی، در کتاب The man versus the state می‌گوید:《حمایت دولت از فقرا آن‌ها را تنبل و بی‌مصرف می‌کند و موجب ازدیاد افراد ناشایست می‌شود.》

اسپنسر نظریه‌ی بقای اصلح را بیان کرد. طبق این نظریه فرایندهای دگرگشتی افراد ناشایست (بیماران، ضعیفان، فقرا) را حذف میکند و در نهایت جامعه‌ای کامل‌تر ساخته میشود.

فرهنگ و تمدن انسان‌ها بر روی فرآیندهای دگرگشتی تاثیرگذاشته است. این مسئله توسط توماس هاکسلی، از مدافعان نظریه‌ی تکامل، مطرح شد. بر اساس گفته‌های او، زندگی متمدنانه و فرهنگ امروزی انسان‌ها باعث بر هم زدن نظم طبیعی جهان شده. به لطف فرهنگ‌ها نظم جنسی و تقسیم منابع مورد نیاز برای بقا متعادل‌تر شده است.

راست‌گرایان از قوانین طبیعی برای توجیه جنگ نیز استفاده می‌کنند. به اعتقاد آن‌ها اگر جنگ نباشد افراد ناسازگار و نامناسب از بین نمی‌روند. به عقیده‌ی آن‌ها، اگر جنگی صورت نگیرد، این افراد ضعیف به نحوی به بقا ادامه می‌دهند و این به نفع گونه‌ی انسان نیست. باید توجه داشت داشت که سنت‌ راست تعریف کاملاً دقیقی ندارد و ممکن است راست‌گرایان در جوامع مختلف و یا حتی یکسان در همه‌ی موارد موافق نباشند.

شکل‌گیری جوامع و دگرگشت

سیاست(politics) برگرفته از کلمه‌ی یونانی Polis به معنای دولت-شهر است. دولت-شهر شامل یک گروه اجتماعی متمدن در مقیاس بزرگ است. سیاست نیز فعالیت‌های یک گروه اجتماعی بزرگ و متمدن است. یک گروه اجتماعی شکارچی-گردآورنده در مقیاس کوچک، گروه اجتماعی نیمه متمدن بوده است؛ پس بر اساس تعریف اولیه‌ی سیاست، این گروه دارای سیاست نبوده‌اند.

سیاست پیشینیان

به اشتراک گذاشتن خوراک‌ها، نگهداری از نوزادان و تشکیل ارتباطات اجتماعی عواملی هستند که در رویارویی با چالش‌ها به اجداد ما کمک کردند. با گذر زمان انسان‌های اولیه، کنار آتش و در پناهگاه‌ها جمع می‌شدند و با یکدیگر معاشرت میکردند. بیشتر شدن افراد گروه و به اشتراک گذاشتن منابع احتمال بقا را افزایش می‌داد.

به تدریج مغز انسان‌ها بزرگ‌تر شد. بزرگ‌تر شدن مغز، عبور سر را از کانال زایمان سخت و در مواردی مهلک میکرد؛ در نتیجه نوزادانی با سر نرم دگرگشت یافتند. این سر نرم آن‌ها را آسیب پذیرتر و بیشتر از قبل نیازمند توجه می‌کرد. در میان پریمات‌ها(نخستی‌ها)، انسان‌ها بیشترین فاصله بین کودکی و بزرگسالی را دارند. در این مدت فرزندان انسان‌ها به بازی و برقراری ارتباط و یادگیری می‌پردازند. تا رسیدن به بلوغ و بزرگسالی، فرزندان انسان‌ها نیازمند توجه والدینشان هستند. کمک در مراقبت از نوزادان احتمال بقا و ادامه‌ی نسل را افزایش میداد. در نتیجه زندگی اجتماعی بسیار کارآمد می‌شد. این موضوعات و موضوعات و چالش‌های دیگر باعث گسترش بیشتر روابط اجتماعی شد.

حدود 10000 سال پیش شکارچی-گردآورندگان روستاها را ساختند و اسکان یافتند. تولید محصولات زراعی و اهلی کردن حیوانات نقش مهمی در اسکان یافتن انسانها داشت. مستقر شدن افراد، به وجود آمدن سلسله مراتب وساختارهای اجتماعی را به دنبال داشت. افراد بعنوان رئیس و رهبر، تصمیم‌گیری‌های مهم و اداره‌ی این جوامع را عهده‌دار شدند. این جوامع اولیه غالباً حول محور روابط قبیله‌ای می‌چرخیدند و واحدهای خانوادگی پایه و اساس اجتماع را تشکیل می‌دادند. با پیچیده‌تر شدن جوامع اجتماعی، انواع حکومت‌ها و ساختارهای اجتماعی ظاهر شدند، مانند امپراطوری‌ها و پادشاهی‌ها. این ساختارهای سازمان یافته امکان ایجاد قوانین و نهادها را فراهم می‌کند که به سازماندهی عملکرد جوامع کمک می‌کند. امروزه، جوامع همچنان در حال تحول و سازگاری با شرایط در حال تغییر هستند. شکل گیری جوامع برای بقا و پیشرفت بشریت لازم بوده و به انسان‌ها این امکان را داده تا بر چالش‌ها غلبه کنند و همچنان به بقا ادامه دهند.

 

نویسنده: مبینا جاویدی

 

منابع:

1) https://www.history.com/topics/early-20th-century-us/social-darwinism

2) Beck, N. (2009), The Origin and Political Thought: From Liberalism to Marxism.

3) https://helpfulprofessor.com/social-darwinism-examples/

4) https://www.khanacademy.org/humanities/us-history/the-gilded-age/gilded-age/a/social-darwinism-in-the-gilded-age

5) https://www.scirp.org/journal/paperinformation.aspx?paperid=87802

6) https://humanorigins.si.edu/human-characteristics/social-life

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا