ببین اشرشیا بشین سر جات. اعصاب ندارماااا! میام تک تک تاژک هاتو میکَّنما????
هعییییی…. من مانده ام تنهای تنها، میان سیل باکتری ها، ای خدا! حبیبم رو میخوام.
آه آههههه….چیه چرا اینجوری نگاهم میکنید؟ آدم ندیدید مگه؟ خب من آدم نیستم. تا حالا یه اتوکلاو بدبخت تنها ندیدید؟ کجا باید برم که این همه بدبختی منو راحت بذاره؟
چیه فکر کردید فقط خودتون بلدید بخونیند؟ این مرتضی آنقدر اینجا آهنگ گذاشته که الان همه رو حفظم. تا چشمتون درآد..ها؟ آره عاشق شدم خبر مرگتون.???? ولم کنین بابا. خدایا باز اینا چه خبرشونه؟???? یه روز هم که دانشجو نداریم اینا شروع میکنن. بابا خب بگیرین بتمرگین دیگه.
***
فرشته امروز یه پالتوی سبز تنش بود. سبزم که نه، حنایی. پالتوشو دوس دارم. از این ساده ها که شیکه. آستینش دوتا چین داشت که پف جالبی رو ایجاد کرده بود. با دکمه های ریز حالت کِلوش داشت. خیلی بهش میاد. با بوت های مشکیِ پاشنه بلنده زیپی که خیلی زیبا طراحی شده، و مقنعه ی کراواتیش. یادمه این مقنعه رو سارا بهش کادو داده بود. داشت با سارا راجع به کافه ی روبه روی آزمایشگاه صحبت میکرد. ساراهم برخلاف همیشه، موهاشو داده بود عقب ولی این مدل هم بهش میومد. حتی منم میتونم از پنجره، فضای داخل کافه رو ببینم. سر درش نوشته آرامش. شده پاتوق بچه ها. فرشته میگفت؛ امروز بعد از کارشون یه سر برن اونجا. میگفت کیک های خوش مزهای آورده. داشتن قهوه میخوردن. وای خدا این دخترا چرا این شکلی ان؟ به یه چیزی گیر بدن و جفتشونم خوششون نیاد ول کن نیستن. هی این میگه هی اون میگه. بعد یه عالمه غیبت و کل کل، فرشته رفت نشست رو شوفاژ.???? آخه یکی نیست بگه خب بچه از اون هیکلت خجالت بکش. همش میگفت سردمه! سارا هم میگفت بابا چته تو؟ گرمه که!
از اون طرف کاوه گفت حتما سردیت کرده. فرشته گفت ای بابا! تو هم که حرف مادر جونمو میزنی????
سارا هم خواست یه چیزی بپرونه گفت؛ آره. راست میگه فرشته. انگار اینو نمیگفت میگفتن لاله.
کاوه گفت حدس میزنم طبعت سرد باشه. فرشته که انگار اعتقادی به این چیزا نداشت گفت؛ یعنی چی؟ کاوه بهش چندتا دونه خرما داد و گفت؛ با اینا گرم میشی و بعد ادامه داد:
ببین ما چهار طبع داریم؛ سرد خشک، سرد تر، گرم خشک، گرم تر. حالا منظور از تر و خشک هم میزان نیاز بدنمون به آب هست. ببین این مزاج هایی که گفتم بهترینش گرم وتر و بدترینش هم که خیلی هم دردسره، سرد خشک هستش که سوداوی هم بهش میگن. مطمئن نیستم تو سرد خشکی یا سرد تر. اگر بخوام کلی بگم؛ افراد سوداوی اندامشون لاغره، کم خواب هستن، بینی خشکی دارن و چیزای شیرین رو بیشتر از چیزای سرد، مثل بستنی دوست دارن. خب حالا تو الان بهت بستنی بدن میخوری یا آش رشته؟ فرشته هم گفت: چه ربطی داره آخه؟ خب آش رشته.
ای خدا! چرا این دختر آنقدر مقاومت میکنه تو فهمیدن؟ همیشه هم که نباید تو همه چی دون باشی. والا! کاوه هم گفت ربطش رو میگم: بیشتر سوداوی ها هوای گرم و بهار رو دوست دارن. مثل تو که الان شوفاژ رو بغل کردی????
این افراد دقیق، منظم و دور اندیش هستن. ببین میخوام بگم طبع غذایی که میخوریم، توی روحمون هم اثر داره. علائم سرد مزاج ها، افسردگی و گریه است، که مطمئن نیستم این یکی رو داشته باشی. سوزش معده دارن و مدام ناراحت و عصبی میشن. الان حس نمیکنی یکم گرمت شده؟ فرشته گفت: چرا، ولی نگو که بخاطر خرمایی بود که بهم دادی؟ کاوه گفت: اتفاقا بله. حالا ببین سردمزاج ها یه سری غذا ها رو نباید بخورن یا اگه خوردن مصلح اونم بخورن.
مصلح دیگه چه صیغه ایه ؟ یعنی چیزی کنارش بخورن که اثر سردی اون غذا رو کم کنه.
(وقتی کاوه داشت اینارو میگفت، سارا یا با گوشیش ور میرفت یا هراز گاهی سرشو میاورد بالا یه نگاه به این میکرد یه نگاه به اون. اصلأ این زِ غوغای جهان فارغه)
حالا این سرد مزاج ها عین بقیه ی مزاج ها، یه بخور نخورهایی دارن. مثلا نباید غذاهای چرب و شور، گوشت، ماهی دودی، چیزهایی که شیرینی شون مصنوعیه، ادویه ها و مخصوصا چایی و قهوه که چند دقیقه ی پیش نوش جان کردی، گوشت گاو، مرغ، ماهی، برنج، ماست، خیار، هندونه، جو، ماش، عدس، ترشی و انواع غذاهای ترش،کاهو، آلو و انار، و مخصوصا غذاهای سرخ کردنی و آماده. فرشته گفت: دیگه یه باره بگو بشین بمیر. مگه غذایی هم موند که بخورم؟ خودت از پیتزا میگذری آخه؟ کاوه گفت: اولا خدانکنه. بعدشم اول گفتم هرچیزی مصلح داره. خب اگه پنیر میخوری با گردو بخور. ماست و دوغ میخوری با ریحون بخور. ماهی میخوری با خرما میل کن. برنج با زیره. کلا کنار هرچیز سرد، یه چیز گرم بخور دیگه!
( به قول رضایی؛ یا ابوالفضل! کم مونده از دست شماها سر به کوه و بیابون بذارم. این باکتری ماکتریا هم مریضتون نکنن خودتون خود به خود مریض میشید. اره جون عمت. عاشق شدم سر به کوه و بیابون که گذاشتم یه دست کوه ام میکَّنم بخاطر اون اتوکلاو صورتیه..والا)
چیز هایی که برات خوبن کل اون غذاهایی که گرمی میارن. مثل همین خرمایی که الان خوردی، گوشت گوسفند، شتر، کبوتر، گنجشک و سار. اینجا فرشته گفت: آخه بنده خدا من گوشت شتر از کجا گیر بیارم؟ بعدشم همینم مونده بشینم حیاط خونمون برا شکار گنجشک.???? کاوه هم کلی خندید و گفت: اگه کنار بقیه ی غذاهات گرمی بخوری لازم نیست بری شکار. ادامه داد: سبزیجات مثل شوید، زیرهی سیاه، ریحون، ترخون، مرزه، جعفری، تره، انواع کلم ها، عسل، توت، کشمش، انجیر، بادام، گردو، هل، دارچین و زعفران. غذاهای گیاهی هم مثل آلو اسفناج و کدوتنبل. فرشته گفت: حالا نخورم چی میشه؟
(میمیری خبر مرگت???? والا اینهمه توضیح داده، بازم غد بازی در میاره. من میرم. آخرش میرم پیش همون اتوکلاو صورتی کذایی. نیشتونو ببندید????) نخوری افسردگی میگیری. همیشه یخ میزنی و شوفاژ رو بغل میکنی و چهرت هم گرفته تر میشه. گفت: حالا گرم مزاجا چی خوش به حالشون. خوش به حال هیشکی نیست. اگه طبعش رو رعایت نکنه، اونا هم پوستشون خشکه معمولا، موهای مجعد دارن، کم اشتها هستن، ادرارشون تیره هست و یبوست دارن. دهنشون مزه ی تلخ میده و سر درد و سرگیجه دارن. خوابهای ترسناک میبینن. اینا دقیقا برعکس تو باید غذایی رو بخورن که تو نباید بخوری و در عوض از غذاهایی که گرمی میاره پرهیز کنن. حالابه حرف همون مادر جونت گوش کنی ضرر نمیکنی.
فرشته گفت: ممنون. مطالب مفیدی گفتی. سعی میکنم رعایتش کنم. البته سعی هاااا، قول نمیدم. کاوه یه نگاه عاقل اندرسفیه کرد و شونه هاشو بالا انداخت و گفت خوددانی خواهر????
****
ای خدا خراب بشم، راحت بشم از دستتون. سربه سرم نذارید که حالم خوب نیست. چتونه اتوکلاو تنها ندیدید؟ برید تا نزدمتون???? دِ برید دیگه.
من مانده ام تنهای تنها ….
نویسنده: فروزان امیری
طراح عکس: محمد ناصری