فرهنگی هنری

چگونه علم ژنتیک شورَوی از میان رفت؟

بخش سوم: ماجرای ژوزف استالین

تشویق رفیق سیبیلو

در سال ۱۹۳۵، لیسنکو، خود در طی یگ کنگره از اجتماع کارگران انقلابی مزارع با مالکیت اشتراکی که در کاخ کرملین گردآمده بودند، پرده از افکار خود برداشته، و از تمام امکانات موجود برای موفقیت خود استفاده کرد. وی نام دانشمندانی را که، روش های بهاره کردن وی را مورد اعتراض قرار داده بودند، افشا کرده و چنین نتیجه گرفت که «دشمن مرام، همیشه یک دشمن باقی می‌ماند، حالا فرق نمی‌کند که این دشمن یک دانشمند باشد یا نباشد.» سخنان وی با کف زدن های یک شنونده که سبیل های بلند وی جلب توجه می‌کرد، قطع گردید. وی فریاد زد: «احسنت، رفیق لیسنکو، احسنت!» این شخص کسی جز «ژوزف استالین» نبود، بدین ترتیب، موفقیت لیسنکو حتمی شد. تنها کاری که باقی مانده بود، از میان برداشتن دشمنان بود که عبارت بودند از همه دانشمندان ژنتیک اتحاد جماهیر شوروی.

ژوزف استالین
ژوزف استالین

واویلوف یک قربانی برگزیده و نشان شده بود. زیرا او هیچ گاه تظاهری در جهت منافع سیاسی به عمل نیاورده بود که این خود یک گناه بزرگ به حساب می‌آمد. وی حتی شورویهای تبعیدی را بویژه در موسسه پاستور پاریس، بدون رعایت احتیاط، ملاقات کرده و دو تن از میان آنها، به نام های پروفسور «متالینکف» و پروفسور «بژردکایا» وی را تا ایستگاه راه آهن همراهی و بدرقه کرده بودند و او در موقع خداحافظی با آنها روبوسی کرده بود.

درسال ۱۹۳۳، واویلوف به کمیته مرکزی حزب احضار شده و به سختی مورد توبیخ و سرزنش قرار می‌گیرد. «پراودا» (ارگان رسمی حزب کمونیست شوروی) یک مقاله آتشین درباره موسسه علمی پرورش گیاهان منتشر کرده و سال بعد در طی دستوری ازطرف کرملین جشن دهمین سالگرد موسسه ملغی می‌گردد.

لیسنکو هیچ گاه وظایف سیاسی خود را فراموش نمی‌کرد. در این زمینه «پرزان» وی را در جریان موضوع های روز قرار می‌داد و او را در نقل قول از چکیده عقاید مارکس، انگلس و میچورین یاری می‌کرد. بعلاوه، آن دو کاملاً با استالین توافق و تفاهم داشتند.

لیسنکو عقیده داشت با تغییر دادن محیط زندگی یک فرد یا یک موجود زنده می‌توان او را تغییر داد و او نیز این تغییرها را به فرزندان خود انتقال خواهد داد. از طرفی استالین می‌گفت اگر روابط اقتصادی بین افراد تغییر پیدا کند، تمامی نوع بشر دگرگون خواهد شد و جهان آینده ترکیبی از انسانهای نمونه با تصویری از مارکسیسم مطلوب خواهد بود. شاید این مقایسه ساده به نظر برسد و شاید استالین به بهاره کردن نوع بشر می‌اندیشیده است؛ روش سریع ولی ناسازگار با داده‌های زیست شناسی جدید. چنانچه این روش قابل اجرا نمی‌بود، پس زیست شناسی جدید لیسنکو یعنی «داروینیسم میچورینین» ابداعی «پرزان»، برقراری نظم در هرج و مرج ناشی از دانش ژنتیک بورژواها را به عهده می‌گرفت. به رغم شکستها یا نتایج مبهم بهاره کردن گندم که توسط، موسسه و مراکز کشاورزی گزارش شده بود، لیسنکو همچنان مصون از حمله باقی مانده و به عنوان نماینده در شورای نمایندگان کارگران (سوویت) برگزیده می‌شود. حتی انتقادهای دانشمند ژنتیک آمریکایی، هرمان مولر (یکی از طرفداران حزب کمونیسم بوده و آزمایشگاهی در موسسه ژنتیک فرهنگستان علوم مسکو داشت) نتوانسته بود کاری از پیش ببرد. کم‌کم استدلاله ا صورت پیچیده‌ای به خود می‌گیرند: لیسنکو و پرزان دانشمندان ژنتیک نوین را متهم می‌کنند که از افکار یک کشیش به نام گرگور مندل که عضو یک جامعه مذهبی می‌باشد، پیروی کرده و نیز با افکار توماس مورگان که نماینده جامعه سرمایه‌داری غربی است و نیز دارنده جایزه نوبل می‌باشد که بنیانگذار آن مخترع دینامیت بوده، همراهی کرده‌اند.
آغاز سال ۱۹۳۴ پس از کشته شدن «سرگئی کیروف» رهبر انقلابی لنینگراد که محبوبیت وی کمی دست و پاگیر شده بود (و شاید به تحریک خود استالین صورت گرفته بود)، بازداشت ها آغاز می‌شود. بین سالهای ۱۹۳۴ و ۱۹۴۰، هجده پژوهشگر موسسه علمی پرورش گیاهان که توسط واویلوف اداره می‌شد، دستگیر، تبعید یا بدون هیچ ردپایی، ناپدید شدند. تمام کوشش های واویلوف برای وارد کردن ذرت دورگه و پیوندی که کشت آن در آمریکا افزایش پیدا کرده بود، ناکام می‌ماند.

استالین و سرگئی کیروف
استالین و سرگئی کیروف

دیگر واویلوف حق شرکت در کنفرانس هایی که از طرف همکاران غیر روسی وی تشکیل می‌شد، نداشت. بودجه موسسه وی قطع گردیده بود؛ و سرانجام در ۱۲ اوت ۱۹۴۰ او نیز بازداشت شد. نخستین بازجویی وی در زندانی کمیسریای خلق برای امور داخلی (ان. کا.وی. دی). با این جمله‌ها آغاز گردید:

«شما متهم به شرکت فعالانه در یک سازمان براندازی ضدشوروی و نیز متهم به کارکردن برای سرویسهای اطلاعاتی بیگانه می‌باشید. آیاخود را مقصر می‌شمارید؟»

بازجویی ها به مدت یازده ماه ادامه یافته و توسط «گریگویچ خوات» ستوان امنیتی کشور رهبری می‌شد. پوپوفسکی که موفق به بررسی و بازنویسی قسمتی از پرونده واویلوف (پرونده شماره ۱۵۰۰) گردیده، گزارشی از اتهامهای مختلف و غیرواقعی را ارائه می‌دهد که واویلوف در طی بازجویی گاهی به مدت ده ساعت متوالی و بدون وقفه با آن روبه رو بوده است. در پرونده به اتهامهایی از این نوع برخورد می‌کنیم: جاسوسی به نفع قدرتهای بیگانه، تخریب اقتصاد کشاورزی کشور، تلف کردن سرمایه‌های ملی و عمومی، اشاعه نظریه‌های طرفدار بورژوازی و نژادگرایی، و بهانه‌های خنده‌آوری مانند زیان وارد کردن به اراضی فرودگاه هواپیماهای نظامی لنینگراد به واسطه کشت گیاهان زیان آور.
پروفسور «گووروف» یکی از قدیمیترین همکاران واویلوف از نخستین کسانی بود که سعی کرد با میانجیگری در نزد استالین، واویلوف را نجات دهد. ولی این کوشش بی‌نتیجه و ناموفق ماند. در بازگشت به لنینگراد وی نیز به اتهام معاونت در جرم بازداشت گردید.

تقریباً در همان زمان یک دانشمند جوان ژنتیک به نام «گئورگی کارپچینگو» که از شهرت جهانی برخوردار بود نیز در لنینگراد بازداشت شد. وی با امید به اینکه ابهامهایی که سخنان وی در برخواهد داشت، باعی برائت وی خواهد گردید، با طنز و مسخرگی به آزمایشهای خوددر مورد دمونیم کردن کروموزمها و اینکه این عمل یک کار «ضدشوروی» است، اعتراف نمود. در نتیجه، وی نیز ناپدید گردید.

بنا به گفته پوپوفسکی، جماعتی مرکب از ۳۰۰۰ دانشمند عضو موسسه پژوهشی و تجربی واشخاص دیگر وابسته به علوم زیست شناسی نوین، به همین ترتیب در طی چند سال پس از آن تصفیه شدند. در تمام جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی، شبکه مراکز پژوهشی که واویلوف در طی ده سال برقرار کرده بود، از هم فروپاشید. تمامی پژوهشهایی که توسط موسسه پژوهشی وی به عهده گرفته شده بود، متوقف گردید. از اعضای گروه وی، کسانی که دستگیر نشده بودند، در مزارع و زمینهایی با مالکیت مشترک به کار پرداختند یا در سراسر کشور پراکنده شدند. موسسه ژنتیک فرهنگستان علوم مسکو از جواهر علم خالی شده و لیسنکو به ریاست موسسه برگزیده شد.

در اوایل سال ۱۹۴۰، لیسنکو، آموزش های زیست‌شناسی نوین را در دبیرستان و دانشگاه منع کرده و به جای آن «میچورینیسم» را برقرار کرد، واژه‌های «مندلیسم» و «مورگانیسم» از درسهای مربوط به «داروین» حذف گردید. در انتشارات خارجی نیز قدغن شده و ناشران کارهای علمی ملزم به حذف این مواد از کتابهای علمی ملزم به حذف این مواد از کتابهای علمی شدند.

واویلوف تیرباران نشد. به نظر می‌رسید که خواب تازه‌ای برای او دیده بودند و می‌خواستند وی را به سازمان های جزایی روانه کنند. در آنجا صدها دانشمند، مهندس و تکنیسین که به دلایل مختلف محکوم شده بودند، زیر نظر محافظان پلیس مخفی کار می‌کردند. متخصصان بسیاری، از جمله فیزیکدان مشهور «پپئوتر کاپیتزا» و مهندس هوانورد «توپولف» درآنجا به طور مخفیانه کارهای پژوهشی خود را در جهت منافع کشور دنبال می‌کردند. به چه دلیل در آنجا از استفاده از واویلوف چشم‌پوشی شد، کسی چیزی نمی‌داند در اکتبر سال ۱۹۴۱، به آخرین سفر خود تا زندان ساراتف رفت؛ شهری که در حدود بیست سال پیش در آنجا تدریس کرده بود. پوپوفسکی زنی را یافته که در زمان ورود واویلوف به آنجا، به اتهام سوء قصد به جان استالین بازداشت شده بود. درآن زمان او ۱۶ سال داشت. وی، واویلوف را دیده و مدتی با او به گفتگو پرداخته بود (ژانویه ۱۹۴۲). مدتی بعد، شخصی به نام نسویتسکی، استاد تاریخ که متهم به نوشتن شرحی درباره فراعنه به سبکی غیر از روال مارکسیسم شده بود، هم سلولی واویلوف گردید.

در ژوئیه سال ۱۹۴۲، واویلوف آگاه شد که در محکومیت وی به مرگ، تخفیفی قایل شده‌اند و او را به بیست سال بازداشت در اردوگاه تادیبی «ان.کا.وی. دی» محکوم کرده‌اند؛ و چنین ذکر شده بود که واویلوف عضو فرهنگستان علمی و همچنین «ایوان لوپل» بنیانگذار و رئیس موسسه ادبیات جهانی، هنوز هم می‌توانند در کارهای مهمی برای دفاع از میهن مورد استفاده قرار بگیرند. ولی واویلوف پس ازآن، مدت زیادی زنده نماند که سازمان جزایی را شناسایی کند. او در ۲۶ ژانویه ۱۹۴۳ در بیمارستان زندان ساراتف جان سپرد مرگ وی به‌طور رسمی به یک بیماری قلبی- عروقی نسبت داده شد. ولی پژوهشهای پوپوفسکی که از امضاء کنندگان صورتجلسه مرگ واویلوف به‌عمل آمده بود، وی را به نتیجه دیگری راهنمایی کرده است. مرگ واویلوف در اثر گرسنگی و سوء تغذیه به مدت طولانی و بدررفتاری اتفاق افتاده است. یک ربع قرن بعد، دوباره صلاحیت واویلوف پذیرفته شد؛ بدون اینکه نقش جنایت آفرین لیسنکو در مقابل اتحادیه دانشمندان به عنوان یک حقیقت پذیرفته شود.

 

پایان بخش سوم …

 

همچنین بخوانید:

بخش اول: ماجرای نیکولای واویلوف

بخش دوم: ماجرای لینسکو

بخش چهارم: لبخند مصنوعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا