سر کلاس نشسته بودم. طبق معمول منتظر بودم استاد بیاد و دوباره از مصوبه 1397/8/24 وزارت بهداشت و آینده رشتههای زیستشناسی صحبت کنه. این برنامهی هر جلسهی استاد بود. نیم ساعت مشاوره قبل از شروع درس. این کار یه جورایی واسه هممون عادت شده بود. حس میکردیم این مساله تکراری شده، بخاطر همین از جمعیت 50 نفری کلاس، شاید پنج یا شش نفر بودن که باز هم برای حرفهای استاد سرشون رو خم و راست میکردن.
دو هفته مونده به پایان کلاسها و شروع فرجه امتحانات، با همین استاد کلاس داشتیم. چون قرار بود در مورد امتحان صحبت کنه، همهی بچهها حضور داشتن. بدون حتی یک غایب.
اون جلسه هم طبق روال همیشگی استاد شروع کرد به حرف زدن. همه از این قضیه ناراضی بودن و منتظر بودن که استاد فقط راجع به امتحان صحبت کنه. جالبه که استاد توجهی نکرد و مشاوره اول کلاس شروع شد.
اما اون روز دیگه از مصوبه 1397/8/24 وزارت بهداشت و آینده رشتههای زیستشناسی صحبت نکرد.
برعکس، گفت: این رشته به دردتون نمیخوره. برید دوباره کنکور بدید یا اصلا یه رشته شناور شركت کنید. گفت و گفت و کم کم میدیدم ک بچهها دارن جبهه میگیرن. یه جورایی که انگار یکی حقشون رو ازشون گرفته باشه.
کم کم همه شروع به دفاع از رشتهی تحصیلی و اهدافشون برای آینده کردن. استاد تمام مدتی که بچهها حرف میزدن، فقط با لبخند نگاهشون میکرد.
انگار خوب درسش رو داده بود که الان بچهها با غیرت و جدیت داشتن از انتخابشون دفاع میکردن.
تا آخر اون جلسه، دیگه امتحان برای کسی مهم نبود.
این رو بدونیم که زندگی یه بازیه و باید برای برد جلو بریم.
سعی کن خودت آیندت رو انتخاب کنی و برای خودت فرمول موفقیت بسازی! اراده قوی و باور داشتن به خودت، تو رو چند قدم از بقیه جلوتر میندازه.
میشه که آینده بهتر باشه، اگر باور کنیم که میشه.
نویسنده: عاطفه طاهریان
طراح عکس: آناهیتا حسینی