فرهنگی هنری

خاطراتِ یک اوتوکلا

چخبرتونههه???? آروم بگیرید دیگه. باکتریای نفهم.????
وای خدای من! هر بار که اینجوری داد میزنم حس می‌کنم تمام پیچ و مهره‌هام جیر جیر می‌کنن????
چی شده؟ چیز مهمی نبود. بابا این ایشریشیا با این کلستریدیوم بوتولینیوم داشتن جر و بحث میکردن. خوبه یه نیمچه حسابی از من میبرن. والا بخدا! این هیتر بدبخت، سر و صورتش آنقدر زنگ زده،با اینکه رو مخش هستن ولی نمی‌تونه بهشون بگه ساکت بشن. بخاطرهمین این مسؤلیت خطیر افتاده رو دوش من. حالا خوبه که می‌تونم اینارو ساکت کنم، با این دانشجوها چیکار کنم؟????
تحقیقشون راجع به این مادر مرده، بوتولینیوم هست.
فرشته سمت راست بنچ اول نشسته بود و داشت یک ریز از این می‌گفت. اینم قیافه می‌گرفت. ایشریشیا هم بهش گفت: هی پسر اول از داشتن قیافه مطمئن باش بعد بگیرش????
هم خندم گرفته بود، هم از سروصدا شون عصبی بودم.
فرشته میگفت: عامل بیماری بوتولیسم، کلستریدیوم بوتولینوم هست که باسیل هستش و توی خاک، آب و رسوبات دریایی، رسوبات آب نمک و حتی توی گرد و خاک هوا هم وجود داره. (همه جاهم هست خیر ندیده). وقتی باسیل توی شرایط بی هوازی قرار بگیره، فعال میشه و سم خطرناک و بسیار کشنده‌ای تولید می‌کنه که اسمش اندوتوکسین هست. (این دختره فرشته هم جَو گیره هااا! این برگه هارو جوری دستش گرفته بود و میخوند، انگار خودش این مقالات رو نوشته. دائم هم با این انگشت سبابه اش عینکش رو روی بینی‌ش جابه‌جا میکرد. فرشته ادامه داد که: سه نوع بوتولیسم داریم؛ بوتولیسم غذایی ، بوتولیسم زخم، بوتولیسم نوزادان. (اینا رو باش???? بیچاره دختره داره می‌خونه، اون طرف سارا داره تماس تصویری می‌گیره. رضایی کجایی که اینارو ببینی؟ گوشی قد آجرشو گرفته جلوی صورتش و مدام جا عوض می‌کنه. فکر کنم این وسطا سرشو انقدر این طرف و اون طرف بکشه گردنش کش بیاد. گردن شکسته???? والا خب ننه باباش فرستادن یه چیزی یاد بگیره مثلا. آخرش هم فرشته از بالای عینکش نگاهی کرد، که نشست سر جاش. این بچه سال آخره و حرفش برو داره. توی بوتولیسم غذایی باکتری توی محیط‌های کم اکسیژن سمش رو تولید می‌کنه. مثل غذاهای کنسرو شده. توی بوتولیسم زخم هم باکتری وارد بریدگی میشه و اونجا سم تولید می‌کنه با یه عفونت خطر ناک. توی بوتولیسم نوزادان هم که خیلی هم شایعه، شروعش بعداز رشد باکتری توی روده‌ی بچه‌هاست. (این گشنه به بچه ام رحم نمیکنه???? اصلا ایشریشیا خوب کرد زد با کف آسفالت یکیش کرد. جیگرم حال اومد) وقتی فرشته اینارو می‌خوند، این پسره کاوه مدام چهرش تو هم می‌رفت. همش با دست راستش موهای بورشو چنگ مینداخت. پای راستش رو انداخته بود رو پای چپش و مدام تکون می‌داد. انگشتاش رو هم به هم‌دیگه قفل کرده بود. انگار داشت از یه چیزی اذیت می‌شد. (ولش کن بابا اینا کلا خود درگیری دارن)
کلستریدیوم بوتولینوم ارگانیسم میله‌ای شکلی هستش که تو وضعیت بی‌هوازی بهتر رشد می‌کنه. ۷نوع هم سم بوتولیسم شناخته شده از A- G تنها انواع A,B,E,F توی انسان بیماری ایجاد می‌کنه. اینجا بود که این کاوه بلند شد و دستاش رو توی موهاشو فرو برد و گفت بسه دیگه، تمومش کنین. (اینم دیوونست هاااا. خب بچه داره واسه تو می‌خونه). بوتولیسم بوتولیسم بوتولیسم. می‌خواین چی راجع بهش بدونید؟ یه مشت چرندیات؟! هیچ دکتری سراغ علائمش هم نمیره. فرشته گفت: حرف‌های خودت چرنده بی نزاکت???? سر و صداشون داشت بالا می‌رفت که یک دفعه رضایی اومد داخل و همشون ساکت شدن. رضایی که انگار از همه چی خبر داشته باشه گفت خب اقای ناظری، توضیح می‌خوام. قضیه چیه؟
کاوه با مِنّ‌ و مِنّ گفت: ۱۵سال پیش رفته بودیم روستا، خونه‌ی مامان بزرگم. تابستونا همیشه اونجا می‌رفتیم. شبا با خواهرم کینوش رو پشت بوم خونه با پدر بزرگم دراز میکشیدیم و آسمون رو تماشا می‌کردیم. هیچ وقت اون روزا رو فراموش نمی‌کنم. باد از هر جهت به صورتمون می‌خورد. حس می‌کردم رو هوام. یه روز که همه برای کمک به مزرعه رفته‌بودن، من بودم و کینوش. قرار بود ما براشون ناهار ببریم. تا وقتی که ظهر بشه و ناهار اونا رو ببریم گشنمون شد. کینوش از یخچال یه تن ماهی بیرون آورد و گفت: بیا بخوریم. قبول کردم و شروع کردیم به خوردن .ولی از اونجایی که کینوش ماهی خیلی دوست داشت، آنقدر سریع می‌خورد که اجازه‌ی خوردن به من نمی‌داد. بعداز اینکه ناهار بقیه رو بردیم مزرعه، کلی بازی کردیم. کینوش کاه گندم هارو جمع می‌کرد می‌ریخت رو سرم. هر دومون انگار از آسیاب دراومده بودیم. وقتی برگشتیم خونه، با اینکه کینوش مدام از خستگیش شکایت میکرد،
مامانم هردومون رو راهی حموم کرد. صبح فردای اون روز بازم همه رفته بودن مزرعه. رفتم که کینوش رو بیدار کنم. آخه خیلی از صبح گذشته بود و اون هنوز بیدار نشده بود. وقتی وارد اتاق شدم دراز کشیده بود. رفتم بالا سرش و صداش کردم. چشماش رو نیمه باز کرد و بریده بریده گفت: نمیتونه تکون بخوره. یه لحظه ترسیدم. بلندش کردم. خیلی سنگین شده بود. یکم براش از حلیم صبحونه که مونده
بود، آوردم. به سختی می‌تونست قورت بده. تا اینکه بهش گفتم منتظرم باشه تا بقیه رو خبر کنم. با چشماش به سختی گفت باشه. وقتی من و بقیه رسیدیم کل جاشو پر از استفراغ کرده بود. مادر بزرگم گفت: نگران نشید. بچه گرمازده شده. بابام کینوش رو برد بیمارستان اونجا بهش سرم زدن و آزمایشات مختلف انجام دادن. یکی از دکترها گفت: شک داریم، شاید شوک عصبیه. ولی متاسفانه علائمی که کینوش داشت همش هم عصبی نبود. مثل تاری دید، خشک شدن دهان، خورده خورده حرف زدن و اسهال و استفراغ. همه‌ی اینا رو ول کرده بودن و چسبیده بودن به ناتوانی حرکتش. مشکل تنفسی داشت. تنفس مصنوعی براش گذاشته بودن.
بعد از یه مدت کوتاه سم بوتولیسم کار خودش رو کرد و تمامی ماهیچه‌های کینوش ما از کار افتاد. ماهیچه‌های تنفسی‌ش دیگه نتونستن دووم بیارن و کینوش از پیشمون رفت???? بله من خواهر کوچولوی نازنینم رو از دست دادم. سرچی؟ سر تشخیص اشتباه یه مشت دکتر بی سواد. وقتی داشت اینارو می‌گفت، دستاشو مشت کرده بود و لباش می‌لرزید. همه ساکت بودن. فرشته دیگه عینکش رو جا به جا نمی‌کرد. سارا هم گوشیش تو جیبش بود. آقای رضایی از کاوه خواست تا همراهش به اتاقش بیاد.
امروز با همه‌ی اتفاقاتش تموم شد. حتی فرشته بخاطر حرفش از کاوه عذرخواهی کرد.
ولی جر و بحث این دوتا ابله(ایشریشیا و کلستریدیوم بوتولینیوم) تموم نشد که نشد.
یعنیاااا خااااااک تو سر خنگ‌ِتون کنن. بین یه مشت ابله الدوله اسیر شدیم.

نویسنده: فروزان اَمیری

طراح عکس: محمد ناصری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا