کنکور قبول شدم اما به آرزوم كه پزشکی بود نرسیده بودم.
مشکل از خودم بود؛ زیاد تلاش نکردم تا به هدفی که دارم برسم. همیشه از این قضیه ضربه میخوردم که همه توانم رو برای هدفی که داشتم نمیذاشتم.
اره من کم کاری میکردم!
تو سایت که نگاه کردم، زیست شناسی قبول شده بودم و این زیاد منو خوشحال نمیکرد.
بابام میگفت اگر خودت بخوای، تو هر کاری جای پیشرفت هست.
من فکر میکردم واسه دلداری دادن به من این حرف رو میزنه تا اینکه وارد دانشگاه شدم. احساس سردرگمی میکردم و انگیزه ای نداشتم، اما پا پس نکشیدم.
تا قبل از ترم سه از این سوال که «رشتت چیه» فراری بودم! بالاخره خانوم دکتر شدی یا نه؟!
اون موقع برای این سوال جوابی نداشتم.
از ترم سه به بعد درس ها برام جذاب شدن! علاقهمند شده بودم و حتی دنبال کتاب های گایتون، امری و.. بودم که در کنار تدریس استادها بخونم، تا چند قدم از بقیه جلو باشم، تا ثابت کنم چند واحد کم تر از سایرین داشتن،باعث نمیشه که منِ دانشجویِ زیست شناسی، “فاقدِ سوادِ کافی” تلقی بشم.
همه چیز عوض شد. من از یک دانشجوی پزشکی چیزی کم نداشتم.منم برای ادامهی را انگیزه داشتم. من آیندم رو دیده بودم.
طبق مصوبه ای که 24 آبان ماه تصویب شده بود و توان علمیِ دانشجو های زیست شناسی رو زیر سوال برده بود، من یک بی سواد نبودم و حتی یک درصد دانش خودم رو زیر سوال نبردم.برعکس باعث شد بیشتر از قبل خواستار این باشم که خودم رو نشون بدم و به دنبال لغو اون مصوبه باشم.
شاید جنبه مثبت این مصوبه این بود که من قدرت و تلاشم رو بیشتر کنم و به زندگیم یک «آره»ی محکم بگم.
الان و هر زمانی من با افتخار میگم که من دانشجوی رشته زیست شناسی هستم.
من میتونم پادشاه اهداف خودم باشم، من برده تصمیمات بقیه نیستم.
نویسنده: عاطفه طاهریان