فرهنگی هنری

خاطراتِ یک اُتوکِلاو

 

 

 

قسمت اول:

اینجا بچه ها بهم میگن بابا پیری. آخه از اولین روزهای تاسیس این ازمایشگاه من بودم تا الان. این دانشجو هایی که تازه میان اینجا بهم میگن ابو قراضه. خیلی بهم بر میخوره.خب ناسلامتی من اینجا حق اب و گل دارم. حتی همین بچه ام برام احترام قائله! منظورم این اتوکلاو جدیده اس. پسر خوبیه، ولی طفلی سه روز یک بار اتصالی داره زود زود مریض میشه.

من ایرانی نیستم. راستشو بخواین آقای رضایی منو از آلمان اورده، ولی با این حال با اینجا بیشتر اُنس پیدا کردم.حس میکنم خونه ی خودمه.دانشجوها شونم دوس دارم ولی گفته باشم اذیتم میکنن هااا ولی خب…..
هعییی باز اعصابم خورد شد. دیگه حوصله ی این باکتریای از خود راضی رو ندارم والا ….. آخه از کجاش بگم؟ از کدومشون بگم؟ هر روز سر اینکه این از این یکی سر تره ویا به قول جوونا خفن تره باهم بحث می کنن.چند روزه یه جدید شو آوردن، جون خودم انگار از دماغ فیل افتاده. از این فیس و افاده ای هاست.از اینا که دماغشو بگیری جونش در میره. یکی نیس بگه خبر مرگت آوردنت اینجا یا بکشنت یا ازت واکسن بسازن.یا اینکه این جوجه دانشجو ها انقد زیر میکروسکوپ این ور اون ور ت میکنن تا جونت دراد به حق علی. این یکی تیکه کلام اقای رضاییه.راضیم ازش، صاحب خوبیه.
آهااان داشتم راجع به این لندهور براتون میگفتم. دیروز عین این خروس جنگی ها سینه شو داده جلو، میگه من از بیماری های نادر ایالت متحده ام.خب باش بابا به من چه آخه؟اینو نگم دلم خنک نمیشه. حالا با کَک هم منتقل میشه هااااا، برگشته میگه عفونت خونی من تو همّه ی موارد کشنده اس ….نصف شب داره نطق می‌کنه.میگم حرفاتو بزار فردا. میگه: بخواب صدام ارومه.والا خجالتم خوب چیزیه.خفه ام نمیشد، واییییی حناق بگیری الهییی.
صداشم صاف کرده بود و میگفت: من بیماری طاعون رو ایجاد میکنم.اسمم یرسینیا پستیس هستش. خوشبختم از آشناییتون.
این اشیرشیا کلی هم انقدر با این جوجه دانشجو ها چرخیده خل شده. همش میگفت: خب بیشتر از خودت بهمون بگو. اونم از خدا خواسته شروع کرد.
من هم تو حیوونا و هم تو آدما بیماری ایجاد میکنم. شایع ترین بیماری که میتونم ایجاد کنم؛ اینه که توی غدد لنفاوی زائده هایی ایجاد میکنم به اسم خیارک (چه اسم مسخره ای ؟مگه نه ) که بهش میگن بیماری طاعون خیارکی. میتونم اونا رو توی کشاله ی ران و گردن یا زیر بغل آدما ظاهر کنم، که ممکنه با تب و لرز یا سر درد شدید همراه باشه.(یعنی خااااااک تو سر این اسکلا که به این میگن خفن. رسماً داره آدمارو می‌کشه ) اگه تو این مرحله درمانی نکنن، میتونم وارد جریان خون بشم و از طریق خون تو کل بدن حرکت کنم و یه شرایط خطرناک و اغلب کشنده رو ایجاد کنم. تو این مرحله هم بهم میگن طاعون وابسته به خون (این اشرشیاکلی هم عین این ندید بدیدا همش میگف خب بعدش؟؟؟ خب بعدشم و خبر مرگت )اگر هم که وارد شش بشم میگن طاعون سینه پهلویی که؛ اینجا شیوعم کمه ولی خیلی خطرناکه و باعث تب بالا و سرفه و خلط سینه ی خونی میشم و اون آدم به سختی نفس می‌کشه ….(عین این همه چی دوناهم حرف میزنه، خوشم نمیاد ازش. اشریشیا فردا خفت میکنم. می‌پرسه کیارو الوده می‌کنی ؟ به تو چه بچه بگیر بخواب دیگه ) من میتونم علاوه بر کک جوندگان با مایعات بدن فرد مبتلا یا تنفس قطرات تنفسی آلوده هم بیماری ایجاد کنم. با اینکه همه مبتلا میشن، ولی بیشتر کسایی میتونن مریض بشن که تو آزمیشگاه های زمین شناسی و زیست شناسی مشغولن …. رضایی، جان مادرت بیا این لندهور و بنداز بیرووووون. تو مریض بشی تو شهرغریب چیکار کنم؟ آخرش یه جمله گفت و خوابید. گفت: میتونن با نمونه های خونی و مایع مغزی نخاعی تو فرد مشکوک به وجود من پی ببرن.خدا فردا رو بخیر بگذرونه.
هاااااههههه چقد خوابم میاد منم برم …

نویسنده: فروزان اَمیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا