فرهنگی هنری

بی مزه ی شیرین

چقد زود اومدین! ترافیک نبود؟ اووو عاعا! ترافیک نه???? از این به بعد باید بگید؛ آمد و شد. آفرین☺
حالا من یه چیزی، ولی شما دیگه باید فارسی‌ رو پاس بدارید و این قضایا.
دلتون نخواد. دیشب حسابی خوابیدم. تو روکش آهنیم نمی‌گنجم. یعنی باورم نمیشه دیشب این عنترالدوله ها چرا آنقدر ساکت بودن.????
یادم نمیاد کی اینجوری خوابیدم!؟
همه چی امن و امونه. بازم دارن آزمایش می‌کنن. هرکی یه پلیت، یه سمپلر و یه میکروسکوپ. گمونم یکی از این نمونه‌ها مورد داشته. دارن راجع به اون حرف میزنن.

***نمونه ی خون مرتضی ایراد داشت. مرتضی از شهرستان میاد. یه پسر قد بلند و لاغر اندامیه با موهای فر. از این عینک هایی که فرمشون گرده میزنه و یه شال گردن دائمی دور گردنشه. بهش میاد بچه‌ی هنری باشه با یه روحیه‌ی لطیف، تا یه آزمایشگاهی!!!
داشت برای بچه هایی که برای کارآموزی اومده بودن توضیح می‌داد و یکی یکی می‌فرستاد شون تا نمونه رو ببینن.

گوش کنید بچه‌ها.☝???? دیابت یا بیماری قند وقتی به وجود میاد، که هورمون انسولین، عامل تنظیم کننده‌ی قد خون، یا به اندازه ی کافی در بدن تولید نمیشه یا بافت‌های بدن به اون پاسخ درستی نمی‌دن. نتیجه اینکه؛ هم سوخت و ساز قند توی بدن دچاراختلال میشه و قند خون از حد معمول خودش بالاتر می‌ره و هم علائم بیماری دیابت بروز می‌کنه. یعنی:پرخوری، پرنوشی وپر ادراری. می‌دونم که با دیابت نوع یک و دو آشنا هستید. نوع یم از دسته ی بیماری های خودایمنی هست. نوع دو هم رایج بین افراد چاق و بزرگ ترهاست.
(یکی از این بچه‌ها پدرمو دراورد.????
ماشاالله دوتا گوشی هم داشت. با یکی صدای مرتضی رو ضبط می‌کرد، با یکی دیگه هم مدام عکس می‌گرفت. مردم دوتا دوتا گوشی دارن، اون وقت زمان این بچه مرتضی، یکی رو هم به زور داشتن. اگه دروغ میگم چرا میخندی لامصب.????
دارم از حق تو حرف میزنم، که تا خود دبیرستان با گوشی ننت با دوستات حرف می‌زدی.نیشتو ببند????)
مرتضی ادامه داد: توی دیابت نوع یک که ناشی از یک واکنش ایمنی و یک اختلال ناهمگونی از جهش های اتوزومال مغلوب وابسته به X شناخته شده هست، تخریب سلولیِ سلول‌های بتا، توی پانکراس اتفاق می‌افته. علت اصلیش هم واکنش ایمنی سلولی هست. وقتی که این تخریب اتفاق می‌افته، مارکر هایی توی خون آزاد میشن که شامل: آنتی بادی علیه انسولین، اُتوآنتی بادی گاد GAD65 و اُتو آنتی بادی تایروزین فسفاتاز هستن.
(یعنی ها خاااک تو سرتون کنن که بدنتونم بهتون رحم نمیکنه. هرچی از بدبختی هاتون بگم بازم کمه.????)
این دیابت می‌تونه نوعی استعداد ژنتیکی هم باشه. خطرات زیادی داره.مثلاً: آسیب دیدن مویرگ‌های چشم (رتینوپاتی دیابتی)، سیستم عصبی(نورو پاتی دیابتی)، و توی کلیه‌ها(نفروپاتی دیابتی). البته مشکلات جدی تری هم داره، مثل: بیماری‌های قلبی و سکته و…. تنها روش کنترل دیابت نوع یک، تزریق انسولین توی لایه‌ی چربی زیر پوست هست.(واییی مرتضی بهشون انتراک داده باز این دختره چسبیده به آزمایشگاه بیرونم نمیره. اومد یه چندتا عکسم با من انداخت. قدش تقریبا متوسط بود. چشمای درشتی داشت و سبزه بود. هیکلشم لاغر بود با موهای مشکی لخت که یه دسته شو پشت گوشش انداخته بود که از مقنعه‌ی گشادش معلوم بود. سعی داشت با اون دستای کوچیکش در منو باز کنه.????
یکم شل کرد ولی خب…)
خب بچه ها دیابت نوع دو.
توی این یکی بدن نسبت به انسولین مقاوم میشه و دیگه ازش بطور مؤثر استفاده نمی‌کنه. زمان که بگذره به سلول های پانکراس آسیب می‌رسه و به تدریج ممکن پانکراس دیگه نتونه انسولین تولید بکنه. به این دیابت، دیابت غیر وابسته به انسولین هم گفته میشه. توی بدن اونایی که دیابت نوع دو دارن مقدار انسولین یا برای بدن کافی نیست و یا سلول ها مقاوم شدن. این یکی با رژیم غذایی مناسب و ورزش می‌تونه بهتر بشه و با داروهای خوراکی انسولین ویا تزریق انسولین روبه بهبود می‌ره .
یه دیابت هم داریم به اسم دیابت بی مزه و وقتی اتفاق می‌افته که کلیه هاتون قادر به حفظ آب نیستن‌. مهم تر اینکه دیابت بی مزه رو نباید با دیابت شیرین اشتباه گرفت. یعنی شما در لحظه میتونید هر دو بیماری رو داشته باشید. چون هیچ ربطی به همدیگه ندارن.
دیابت بی مزه هم ناشی از تولید یه هورمون غیر طبیعی از مغز هست.
(اینجا بود که یکیشون گفت مادر بزرگش دیابت نوع دو داشته و قند خونش آنقدر بالا بوده که دکترا مجبور میشن پاش رو قطع کنند. می‌گفت مادر بزرگم اصلا رعایت نمی‌کرد. هزار جور دوا درمون کردیم، ولی به نتیجه نرسیدیم. حتی زالو درمانی رو امتحان کردیم. چون مامان بزرگم به این روش‌های سنتی بیشتر علاقه داشت تا این روش های نوین. تا جایی که اطلاع دارم این دیابت باعث جلوگیری از رسیدن خون به اعضای بدن بویژه انگشت‌های دست و پا میشه. توی بزاق زالو هم هیرودین وجود داره، که خون رو تخلیه و از لخته شدنش جلوگیری می‌کنه.
مرتضی گفت به نکته‌ی خوبی اشاره کردی. بابت پای مادر بزرگت متاسفم.
وقتی داشتن میرفتن، باز این دختره ول کن نبود. از بخت بد من، منو جا به جا کردن قشنگ گذاشتن نزدیک این رختکن. آنقدر دور و برم چرخید که آخرشم این گوشه‌ی روپوشش گیر کرد به دسته‌ی در آهنیم و با کله خورد زمین.
آیییییی خندیدممم. روز بدی نبود، اگه شماها چشم نزنین. یالا زود باشین برید. برید دیگه به آمد و شد میخوریداااااااااا.????

نویسنده: فروزان اَمیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا