فرهنگی هنری

چگونه علم ژنتیک شورَوی از میان رفت؟

⁦⁩ بخش اول: ماجرای نیکولای واویلوف

دیکتاتور لجباز در مقابله با دانش

نیکولای واویلوف درسال ۱۸۸۹ در مسکو چشم به جهان گشود. پدر و نیای وی در دهکده کوچکی نه چندان دور از پایتخت، رعیت بودند. پدر وی برای آموزش مددکاری کشیشی در مراسم مذهبی کلیسا، به مسکو فرستاده شد. ولی او در یک دکان پارچه فروشی به عنوان پادو مشغول به کار شد؛ سپس به عنوان معاون و بعد مدیر یک فروشگاه بزرگ به کار خود ادامه داد. پس از به دست آوردن ثروت، وی حتی به مقام مشاور عالی شهر مسکو رسید. او همه فرزندان خود را در یک مدرسه بازرگانی ثبت نام کرد، ولی همگی آنان وارد کارهای علمی شدند. یکی از خواهران «نیکولای» به نام «آلکساندرا» پزشک شد، یکی دیگر به نام «لیدیا» میکروب‌شناس، و برادر وی به نام «سرگئی» فیزیکدان گردید.

نیکلای واویلف
نیکلای واویلف

نیکولای پس از پایان تحصیلات، در موسسه علمی کشاورزی پتروفسکی در حومه پایتخت به مسئله انتخاب طبیعی در گیاهان، علاقه‌مند گردید و به مدت چند سال به تدریس علوم کشاورزی پرداخت. در سال ۱۹۱۲، مامور مطالعه در آزمایشگاه های زیست‌شناسی اروپایی گردید. در بریتانیا، با «ویلیام بیتسون» یکی از بزرگترین دانشمندان رشته ژنتیک درآغاز قرن بیستم، آشنا شد و به مدت چند ماه در موسسه علمی وی به کار مشغول گردید. در سال ۱۹۱۷، دانشگاه ساراتف (در مسیر رودخانه ولگا) یک کرسی استادی به وی اعطا کرد. در زمانی که جنگ داخلی در روسیه جریان داشت، وی همچنان به پژوهش‌های خود ادامه می‌داد، و درسال ۱۹۲۰ قانون «لاین هومولوگ» را به صورت فرمول تدوین کرد که بر اساس آن گیاهان بنابر صفات و خصوصیات مشترک در رابطه با گونه‌های مجاور و نزدیک به آنها طبقه‌بندی شدند. بهره‌ این قانون این بود که یک پژوهش اصولی و نظام یافته در مورد گیاهان مفید برای انسان صورت می‌گرفت. نخستین باری که وی کارهای خود را ارائه داد، چنین نتیجه گیری نمود که: به جای جستجو و کشف اتفاقی انواع جدید، بهتر است شباهت بین گونه‌ها و انواع نزدیک به آنها را معین کرده و نژاد و گونه‌های ناموجود را بازسازی کرد. وی به تجربیات و پژوهش‌های خود در جهت اثبات این موضوع که انتخاب مصنوعی نیز به اندازه انتخاب طبیعی برای به نژادی موثر بوده و انتخاب ژنهایی از میان ژنهای دیگر از نژادهای مختلف که مقاومتر و دارای بازدهی بیشتر باشد، ادامه داد.
در سال ۱۹۲۱، مدیریت موسسه علمی کشاورزی کاربردی، به عهده وی محول گردید. او جوانترین عضو آکادمی علوم بود. واویلوف سفرهای آموزشی و پژوهشی بسیاری به افغانستان، آفریقای شمالی، اروپا، چین، کره، ژاپن، امریکا و کانادا نمود. در سال ۱۹۲۶ کتاب «مبدا جغرافیایی گیاهان کاشته و پرورش یافته» را به به دو زبان انگلیسی و روسی منتشر کرد. در سال ۱۹۲۰، وایلوف با ایوان میچورین متخصص در گلکاری و باغداری دیدار کرده بود. او موفق شده بود از طریق انتخاب، نژادی از درختان میوه به وجود بیاورد که در مقابل سرمای شدید روسیه مقاومت کنند. اگرچه واویلوف با نظریات میچورین مبنی‌ بر تغییر دادن مشخصات و صفات قابل انتقال یک گیاه از طریق متزلزل کردن و بهم ریختن فرامین ارثی موافق نبود، با این حال وی سعی کرد یک پشتیبانی مالی برای این فرد با استعداد و خود ساخته به دست بیاورد که البته در این راه توفیق پیدا می‌کند.

نیکولای واویلوف

«مارک پوپوفسکی» شرح می‌دهد که در سال ۱۹۲۳ در طی یک نمایشگاه کشاورزی، «تیموفیف روسوفسکی» بنا به درخواست واویلوف، سعی می‌کند بعضی از حقایق و موضوعات ژنتیک نوین را به «میچورین» تفهیم کند، ولی به‌نظر می‌رسد که او از کارهای مندل و مورگان اصلاً سر در نمی‌آورد. واویلوف به عنوان یک متخصص ژنتیک نوین، کار «میچورین» را مورد تحسین قرار می‌داد، ولی نمی‌توانست مانند وی بپذیرد که تغییرهای اعمال شده بر فنوتیپ (فنوتیپ= مجموع صفات ظاهری یک موجود) یک گیاه، بتواند در ژنوتیپ آن گیاه ثبت شود (ژنوتیپ= مجموعه ژنهای صفات قابل انتقال یک جاندار).

در سالهای ۱۹۲۰ یک چنین بازگشتی به لامارک گرایی هنوز به صورتی در نیامده بود. که مخالفت با آن خطرناک باشد. ولی قدرت شوم این اندیشه جزمی (یادگم)، با ترفیع سرگیجه‌آور و باورنکردنی، «تروفیم دنیسوویچ لیسنکو»، مسئول واقعی مرگ واویلوف و عده بیشماری از دانشمندان ژنتیک و زیست شناسان روسی و همچنین عامل اصلی انهدام تمام شبکه علمی در زمینه ژنتیک که درآن زمان با هر کشور دیگر به رقابت بر می‌خاست، نمایان گردید.

 

پایان بخش اول…

 

 

همچنین بخوانید:

بخش دوم: ماجرای لینسکو

بخش سوم: ماجرای ژوزف استالین

بخش چهارم: لبخند مصنوعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا